خوبم!
درست مثل مزرعهای که
محصولش را ملخها
خوردهاند
دیگر نگران داسها نیستم... *
*فریبا عرب نیا
امشب....دلم گرفته...
می خواهم امشب
آن چنان بخوابم
که گویی پسر هیچ کس نیستم
و نه خدایی هست
و نه زمینی و نه آسمان
و فقط خواب هست و من
و فقط من هستم و خواب...*
آرزو نوشت ) خواب... اونم راحت و بی دغدغه...هرگز فکر نمیکردم آرزوم بشه...
حس نوشت ) نمیخوام موقع خواب به هیچی فکر کنم... انگار اصلا فردایی نیست... انگار کسی نگرانم نیست و منهم ...
حماقت نوشت) چقدر روزا دارن سخت میگذرن... دلم یه دنیای آسوون میخواد.
*زنده یاد بیژن جلالی