شب و روزای سختی رو پشت سر میذارم.
امروز جهنم نشد، اما از بهشت هم خبری نیست.
همین که جهنم نشد...شکر...
هر صبح که بیدار میشم، وقتی هنوز روی تختم هستم
به عرش کبریایی میگم:خدایا...چه کنم؟...
مسائلی اذیتم می کنه که باید حلشون کنم.
می دونم این قلب خسته توان بیشتر از این "در خود ریختن" رو نداره.