دنیای این روزای من...

مهمون حرفای دلم هستی ... واقعیت درونم رو اینجا مینویسم...برای عبور از اون کاملا آزادی... خوش اومدی رفیق.

دنیای این روزای من...

مهمون حرفای دلم هستی ... واقعیت درونم رو اینجا مینویسم...برای عبور از اون کاملا آزادی... خوش اومدی رفیق.

من فقط عبور میکنم... از تو از خودم...


از گذر روزها


از خیابان تنگ و دراز فاصله


از هیاهوی قارقارکهای بی حوصله


از تو


از خودم


" عبور میکنم "


تنها برای آنکه اکنون را نبینم...

از : پونه ندایی




پ.ن)

به سرعت در حال سوزوندن عمر گرانبها و گذر از مرحله ای جانفرسا هستم


نمیدونم چرا اینقدر این" اکنون " طولانی و زجرآوره ...


توی این مسیر من فقط یه رهگذر گذری و عبوری هستم...


نمیتونم به چیزی جز رفتن فکر کنم... حتی خودم!


نظرات 21 + ارسال نظر
رضا جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:32 ب.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com

سلام بزرگوار

شاید نباید چشمها و حافظه را مقصر دانست
گاهی خودمان سعی میکنیم از واقعیتها فرار کنیم.

رضا جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:33 ب.ظ


سلام

مادر
مادر
و مادر
ریشه تمام زیباییهاست
کاش منم هنوز مادر داشتم
کاش
کاش

رضا جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 ب.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com

سلام

امیدوارم که هیچ.قت لحظه ها و عمر گرانبهات نسوزه
همه ما در این دنیا رهگذری بیش نیستیم
اما باید در حد امکان از لحظاتمون استفاده کنیم.

رضا شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:38 ب.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com

اسم های خداونـد به زبـان فارسـی و انگلیـسی(2)
المجید
بسیار لایق ستایش (در ذات و صفات خود عظیم و نسبت به بندگان بسیار با خیر و احسان است)
The Most Glorious One

الودود
دوست
The Loving

الحکیم
فرزانه، بسیار خردمند
The Wise

الواسع
گسترده، وسیع
The Far-Reaching

المتین
سخت (و نیز پاینده)
The Firm One

القوی
پرزور
The Most Strong

الوکیل
عهده دار همه امور بندگان و موجودات
The Trustee

الحق
راست، درست
The Truth

الشهید
بیننده
The Witness

المعید
بازگرداننده، دوباره زنده کننده
The Restorer

المبدئ
نخستین آفریننده
The Originator

المحصی
شمارنده
The Reckoner

الحمید
ستوده
The Praiseworthy

الواجد
یابنده
The Finder

القیوم
قائم به ذات (همه-آفریننده‌ای که کسی او را نیافرید)، پاینده
The Self-subsisting

الحی
زنده
The Alive

الممیت
می‌راننده، نابود کننده
The Creator Of Death

المحیی
زندگی بخش، هستی بخش
The Giver Of Life

القادر
توانا
The Able

الصمد
بی‌نیاز
The Eternal

الاحد
یگانه (خدایی جز او نیست)
The One

الواحد
یکتا سرپرستی که همه ولایتها از اوست
The Unique

الماجد
بزرگوار
The Noble

الأخر
واپسین، آخر فناکننده موجود
The Last

الاول
نخستین، اول پدیدارکننده وجود
The First

المؤخر
فراپس دارنده، پس گذارنده چیزها و نهنده آن‌ها بجای آن‌ها
The Delayer

المقدم
فراپیش کشنده
The Expediter

المقتدر
تعیین کننده (قضا و قدر)، فراتر
The Powerful

البر
نیکوترین
The Source Of All Goodness

المتعالی
خود ستوده
The Most Exalted

الولی
دوست، یار و نگهبان
The Governor

الباطن
پنهان، همه دربرگیرنده
The Hiddeen

الظاهر
آشکار(پدیدار، هویدا)، همیشه پیروز
The Manifest

مالک الملک
فرمانروای جهان
The Eternal Owner Of Sovereignty

الرؤوف
بسیار دلسوز و مهربان
The Compassionate

العفو
درگذرنده(آمرزنده)، ناپدیدکننده گناهان
The Pardoner

المنتقم
انتقام گیر
The Avenger

سارا شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:57 ب.ظ http://www.eshqe-man.blogfa.com/

سلام عید سعید فطر پیشاپیش مبارک
عید امسال با سالهای دیگه فرق داره چون هموطنان ما باید این عید رو توی چادر بگذرونن، امیدوارم دیگه از این حوادث رخ نده و اگر هم اتفاق میفته آمادگیمون خیلی بالا باشه

رضا یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:04 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com

سلام بزرگوار

خیلی خوشحالم که دوست داشتید
من نشستم اینجا برای اینکه همه را به گذشته ببرم
و تلنگر بزنم
خودم که از اینهمه تلنگر چیزی یاد نگرفتم
امیدوارم شما لطماتی که من خوردم را نخورید.

رضا یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:45 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com

خداوندا، ماه رمضان و ضیافت نورانی ات در سال 91 رو به پایان است ... با به پایان رسیدن این ماه ما را از گناه پاک نما و از نیکبخت‏ ترین کسانى قرار ده که در آن به عبادت تو پرداخته‏ اند و بیش از همه از آن بهره یافته‏ اند ...

کم کم غـــروب مــــاه خــــدا دیده می شود
صد حیف از این بساط که برچیده می شود



با امید به اینکه طاعات و عبادات شما بزرگواران مقبول درگاه حضرت حق قرار گرفته باشد، حلول سرشار از معنویت عید سعید فطر، عید سعادت و شکوفایی فطرتهای بیدار بر شما مبارک

عید فطر امسال در حالی بوقوع می پیوندد که بسیاری از هموطنان ما سوگوار عزیزان از دست رفته‌ در آذربایجان شرقی هستند و اندوهگین از رنجی که به آنها رفته است. هرچند همدردی‌ها در برابر این داغ همیشه باقی‌، ناچیزند. اما با امید به اینکه طلوع درخشان فطـر مرهمی باشد بر زخمهایشان و آرامشی بر قلبهای داغدارشان ...

رضا یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:45 ب.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com




پلیس به غضنفر: اینجا ماهی‌گیری قدغنه!!! غضنفر: ولی اینجا تابلو نزدین!!! پلیس: نزدیم که نزدیم، زود باش از بالای اون آکواریوم بیا پایین!!!!

غضنفر میره کله پاچه فروشی، یارو بهش میگه: قربون چشم بگذارم؟ غضنفر میگه: نه آقا! حداقل صبر کن من برم قایم شم!

غضنفر داشته کباب درست می کرده می بینه یه گربه داره نگاه می کنه داد می زنه آی بلال شیر بلاله.

یک بار غضنفر زنگ میزنه تاکسی تلفنی میگه اقا ماشین دارید. مردی که پشت تلفن بوده جواب میده بله. غضنفر میگه خوش به حالتون ما نداریم!

غضنفر باباش میمیره میخواسته خاکش کنه جو میگیرتش باراندازش میکنه.

غضنفر رو برق ۳ فاز می گیره پرت می کنه بلند می شه می گه: اگه مردین یه فاز یه فازبیاین جلو.

غضنفر می ره جبهه بعد از ۲ روز برمی گرده. میگن چی شد اینقدر زود برگشتی؟ میگه: بابا اونجا به قصد کشت تفنگ بازی می کنن.

غضنفر واسه رفیقاش خالی می بنده می گه: من هر دو هفته یک بار می رم ژاپن. رفیقاش می گن اگه راست می گی اسم یکی از خیابوناش رو بگو؟ غضنفر یه خورده فکر می کنه بعد می گه: آهان خیابون شهید بروسلی.

غضنفر میره تو خیابون می بینه نوشته: سیو همان سیب است… میگه: دروغ میگن پدر سگا ! خودم خوردم صابون بود!!!

غضنفر پتروس فداکار رو با دهقان فداکار قاطی می کنه می ره انگشت می کنه تو چشم راننده قطار.

غضنفر کدو تنبل میخره میذاردش کلاس تقویتی .

غضنفر میره استادیوم، جای اینکه فوتبال نگاه کنه مرتب سمت راست و چپ بالای سرش رو با تعجب نگاه می کرده! بهش میگن: چرا فوتبال نگاه نمیکنی؟ میگه: دنبال کلمه زنده میگردم.

غضنفر می خواسته خودکشی کنه می ره تو گلدون می گه به من آب ندین.

غضنفر عاشق می شه روی در خونشون تابلو می زنه بزودی در این مکان عروسی برگزار می شود.

غضنفر از تاکسی پیاده می شه درو محکم می بنده می گه پدر سگ خودتی. راننده میگه من که چیزی نگفتم. غضنفر می گه بعدا که می گی.

به غضنفر میگن این خیابون کجا میره ؟ میگه من ۴۰ ساله تو این خیابون زندگی میکنم تا حالا ندیدم جایی بره.

به غضنفر میگن: از مسافرت چی آوردی؟ غضنفر میگه: تشریف.

غضنفر خواب میبینه داره بازی میکنه باباش رو میکُشه میره مرحله بعد. از خواب بلند میشه میبینه باباش جلوش نشسته میگه اه سیو نکردم.

رضا دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:43 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


شیخ حیله گر
چیست فرق آدمی با جانور ... تا که مینازد به خود از آن بشر
آدمی را گر نبود این امتیاز ... بود بیش از جانور غرق نیاز
هست این نیروی ممتاز بشر ... عقل دور اندیش و آینده نگر
در شگفتم من چرا این برتری ... گشته در او مایه ی وحشی گری
در طبیعت بی گمان هر جانور ... هست در هنگام سیری بی خطر
من نمیدانم چرا نوع بشر ... وقت سیری میشود خونخوارتر
در میان جنگل دور و دراز ... هیچ حیوان دیده ای هم جنس باز ؟
هیچ شیری دیده ای در بیشه زار ... جمع شیران را کشد بالای دار ؟
هیچ گرگی بوده کز بحر مقام ... گرگها را کرده باشد قتل عام
هیچ ماری دیده ای با زهر خود ... کشته ها برپا کند در شهر خود ؟
هیچ میمون ساخته بمب اتم ... تا که هستی را کند از صحنه گم
دیده ای هرگز الاغی باربر ... مین گذارد کار زیر پای خر
هیچ اسبی دیده ای غیبت کند ... یا به اسب دیگه ای تهمت زند
هیچ خرسی آتش افروزی کند ... یا گرازی خانمان سوزی کند
هیچ گاوی دیده ای کز اعتیاد ... داده گاو و گاوداری را به باد ؟
پس چرا انسان با عقل و خرد ... آبروی دام و دد را میبرد
پس بود دیوانه ای آزاد تر ... زان که محروم است از عقل بشر
مولوی استاد حکمت در جهان ... کرده بس این نکته را شیرین بیان
آزمودم عقل دوراندیش را ... بع از این دیوانه سازم خویش را
زین سبب آن کس که مینوشد شراب ... تا شود لایعقل و مست و خراب
چون شود از عقل و حیلت بی خبر ... بس شرف دارد به شیخ حیله گر

باشماق دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:55 ب.ظ

دوستت دارم را جور دیگری بنویس .

این صراحت بی جان حال مرا به هم می زند .

(پونه ندایی)

رضا سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:05 ب.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


درس بگیـریم از این بی‌ دیـنان ژاپنـی !(1)

همونطور که شما دوستان می دونید زلزله و سونامی در ژاپن که در ماه مارس سال گذشته رخ داد، دستکم ۲۰ هزار کشته و هزاران نفر بی خانمان برجا گذاشت. می گویند در فرهنگ ژاپنی مفهمومی بنام "گناه" وجود ندارد و اصلا" مردم با این مفهموم هیچ آشنایی ندارند و تنها مفهوم بازدارنده در آنجا، "شرمندگی" است. به همین دلیل است که کسی که درست کارش را انجام نمیدهد در مقابل مردم دچار احساس شرمندگی میشود و حتی ممکن است که دست به خودکشی بزند، چون دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد... "شرمندگی" مفهوم زمینی و "گناه" مفهوم آسمانی است. "شرمندگی" بین شخص و اطرافیانش اتفاق می افتد، اطرافیانی که شخص همیشه آنها را می بیند، ولی "گناه" بین شخص و خدا است ...
پس از فاجعه سونامی و بعد از آنکه خواندیم و شنیدیم که چطور وقتی برق شهر قطع شد مردم حاضر در سوپر مارکتها و فروشگاههای بزرگ به آرامی و در تاریکی همه چیزهایی را که در سبد خریدشان قرار داده بودند سر جایشان برگرداندند و به آرامی از فروشگاهها خارج شدند.

چیزی نگذشت که تمیزی و نظم کمپ های مردم سیل زده که توی ورزشگاههای شهر بنا شده بود توجه همه را جلب کرد، بعد دیدیم که مسئولان شهر جلوی مردم سجده میکنند و معذرت میخواهند بخاطر اینکه سونامی شده و ما نتوانستیم بهتر از این از شما مراقبت کنیم.
بیش از سه و نیم میلیارد ین (بیش از ۴۵ میلیون دلار) پول را که در مناطق سیل زده یافته اند به دولت بازگردانده اند. همچنین ۵۷۰۰ گاوصندوق پیدا شده پس از سیل که حاوی بیش از دو میلیارد ین بوده، به دولت داده شده است.

سخنگوی پلیس ژاپن اعلام کرد مردم و داوطلبان همچنان کیف پولهای پیدا شده را تحویل میدهند و تاکنون ۹۶ درصد مبالغ پیدا شده، به صاحبانشان بازگردانده شده است.

باشماق سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:35 ب.ظ

سلام بزرگوار
عید شما هم مبارک باشد
برای رفع کنجکاوری کد 2468 را وارد کند

رضا چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:31 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com

درس بگیـریم از این بی‌ دیـنان ژاپنـی !(2)


و اما در ایران
مهد دموکراسی. مهد آـزادی بیان . مهد عدم تورم.و گرانی. مهد فرهنگ و تمدن. با تاریخی بالغ بر 2500 سال.
مهد اولین منشور جهانی حقوق بشر. کشوری که بعضیها ادعای مدیریت جهان را دارند.
پس از اینکه زمین‌لرزه ی ۶٫۶ ریشتری شهرستان بم در ۵ دی ۱۳۸۲ را با بیش از 26.000 کشته و 30.000 مجروح پشت سر گذاشتیم هنوز می توان آثار سرقت، سوء استفاده و نامردمی های یک عده سودجو و تبهکار را بیاد آورد. بطوریکه بقول مجتبی رحماندوست (عضو کمیسیون اجتماعی مجلس) : در زلزله بم حتی شاهد سرقت اعضای بدن فوت‌شدگان بودیم !

براستی این روایت تلخ را چگونه میتوان توصیف کرد ؟!...

چراکه امروز هم همین مصیبت دارد دامنگیر هموطنان داغدار آذری ما می شود و به نوعی همین تراژدی ناجوانمردانه در حال تکرار است :

در شرایطی که امنیت نسبی در مناطق زلزله زده آذربایجان وجود دارد اما به نظر می رسد برخی افراد یا باندهای تبهکار آرام آرام به سمت این مناطق راه افتاده اند و با رویکردی غیرانسانی، از شرایط سوء استفاده می کنند.

ایکاش اندکی به وجدانهایمان رجوع می کردیم و هر چند نمی توانستیم باری از دوش این مصیبت زدگان برداریم چوبی لای چرخشان نمی گذاشتیم، امنیت را ازشان سلب نمی کردیم و کامشان را از این که هست تلخ تر نمی کردیم و بالاتر از همه چنین زشتی هایی را بنام ایرانیان نوعدوست ثبت نمی کردیم.
حَـیّ عَلى خیر العمـل ...

رضا جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:04 ب.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


خداوند از انسان چه می خواهد؟!...
شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع وگریه و زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند !
استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!
استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟
شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد.
استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .
استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟
شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!
استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!
استاد گفت :
پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!
همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.
تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی
تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .
خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!
او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد ومی پذیرد
نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را.....!!!

رضا جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:41 ب.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com



ترانه شهر خالی

با صدای

امیر جان صبوری



شهر خالی، جاده خالی، کوچه خالی، خانه خالی

جام خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی

کوچ کرده دسته دسته آشنایان عندلیبان

باغ خالی، باغچه خالی، شاخه خالی، لانه خالی

وای از دنیا که یار از یار می ترسد

غنچه های تشنه از گلزار می ترسد

عاشق از آوازه ی دیدار می ترسد

پنجه خنیاگران از تار می ترسد

شه سوار از جاده هموار می ترسد

این طبیب از دیدن بیمار می ترسد

سازها بشکست و درد شاعران از حد گذشت

سالهای انتطاری بر من و تو بد گذشت

آشنا نا آشنا شد ، تا بلی گفتم بلا شد

گریه کردم ناله کردم حلقه بر هر در زدم

سنگ سنگ کلبه ویرانه را بر سر زدم

آب از آبی نجنبید خفته در خوابی نجنبید

چشمه ها خشکید و دریا خستگی را دم گرفت

آسمان افسانه ما را به دست کم گرفت

جام ها جوشی ندارد عشق آغوشی ندارد

بر من و بر ناله هایم هیچکس گوشی ندارد

شهر خالی، جاده خالی، کوچه خالی، خانه خالی

جام خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی

کوچ کرده دسته دسته آشنایان عندلیبان

باغ خالی، باغچه خالی، شاخه خالی، لانه خالی

باز آ تا کاروان رفته باز آید

باز آ تا دلبران ناز ناز آید

باز آ تا مطرب و آهنگ و ساز آید

تا گل افشانان نگاری دل نواز آید

باز آ تا بر در حافظ سر اندازیم

گل بیفشانم و می در ساغر اندازیم

رضا جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:55 ب.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


سلام

گاهی وقتها باید نقاب را کنار زد و فریاد کشید.
خیلی سخته که همیشه دیواری دور خودت بکشی
و دیگران فکر کنند همینی هستی که نشون میدی.

تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی.

رضا شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:39 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


بهتـرین لحـظات زنـدگی

از نـگاه چـارلی چاپلیـن



عاشق شدن

آنقدر بخندی که دلت درد بگیره

بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری

برای مسافرت به یک جای خوشگل بری

به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی

به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی

از حموم که اومدی بیرون ببینی حوله ات گرمه

آخرین امتحانت رو پاس کنی

کسی که معمولا زیاد نمی‌بینیش ولی دلت می‌خواد ببینیش بهت تلفن کنه

توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمی‌کردی پول پیدا کنی

برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی

تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم طول بکشه

بدون دلیل بخندی

بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف می‌کنه

از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم می‌تونی بخوابی

آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما میاره

عضو یک تیم باشی

از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی

دوستای جدید پیدا کنی

وقتی اونو میبینی دلت هری بریزه پایین

لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی

کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی

یه دوست قدیمی رو دوباره ببینی و ببینی که فرقی نکرده

عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی

یکی رو داشته باشی که بدونی دوستت داره

یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و ... باز هم بخندی

اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند

قدرشون رو بدونیم

زندگی یک مشکل نیست که باید حلش کرد بلکه یک هدیه است که باید ازش لذت برد"


وقتی زندگی 100 دلیل برای گریه کردن
به تو نشون میده
تو 1000 دلیل برای خندیدن
به اون نشون بده ...

"چارلی‌ چاپلین"

رضا یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:18 ب.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


تفـاوت های زنـانه و مردانـه !(1)



لیدیز اند جنتلمن، مواردی که گفته میشود را نمی توان تفاوت گفت که اگر آنرا اختلاف دیدگاه بنامیم بهتر است. بله، آقایون و خانوم های محترم در بعضی چیزها اختلاف دیدگاه دارند که شاید هیچکدام هم آنرا نپذیرند ولی هر چه هست نقدی است بر این اختلاف دیدگاه ها .

آینده:
یـک زن تــا زمانیکه ازدواج نکرده نگران آینده است. یک مرد تا زمانیکه ازدواج نـکرده هــرگز نگران آینده نخواهد بود.

دست خط:
مردها زیاد به دکوراسیون دست خطشان اهمیت نمیدهند. آنها از روش "خرچنگ قورباقه" استفاده میکنند. زنان از قلم های خوشبو و رنگارنگ استفاده کرده و به "ی" ها و ن" ها قوس زیبایی میدهند. خواندن متنی که توسط یک زن نوشته شده، رنجی شاهانه است. حتی وقتی می خواهد ترکتان کند، در انتهای یادداشت یک شکلک در انتهای آن میکشد.

اسامی مستعار:
اگر سارا، نازنین، عسل و رویا با هم بیرون بروند، همدیگر را سارا، نازنین، عسل و رویا صدا خواهند زند. اگر بابک، سامان، آرش و مهرداد با هم بیرون بروند، همدیگر را هرکول، بادام زمینی، تانکر و لاک پشت صدا خواهند زد.

حمام:
یک مرد حداکثر 6 قلم جنس در حمام خود دارد. مسواک، خمیر دندان، خمیر اصلاح، خود تراش، یک قالب صابون و یک حوله. در حمام متعلق به یک زن معمولی بطور متوسط 437 قلم جنس وجود دارد. یک مرد قادر نخواهد بود اغلب این اقلام را شناسایی کند.

خواروبار:
یک زن لیستی از جنسهای مورد نیازش را تهیه نموده و برای خریدن آنها به فروشگاه میرود. یک مرد آنقدر صبر میکند تا محتویات یخچال ته بکشد و سیب زمینی ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خرید میرود. او هر چیزی را که خوب بنظر برسد می خرد.

بیرون رفتن:
وقتی مردی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی برای بیرون رفتن حاضر است. وقتی زنی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی 4 ساعت بعد وقتی آرایشش تمام شد، آماده خواهد بود.

گربه:
زنان عاشق گربه هستند. مردان میگویند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بیرون پرتاب میکنند.

آینه:
مردها خودبین و مغرور هستند، آنها خودشان را در آینه چک میکنند. زنان بامزه اند، آنها تصویر خود را در هر سطح صیقلی بازدید میکنند. آینه، قاشق، پنجره های فروشگاه، ته دیگ و ماهیتابه، حتی سر طاس آقای زلفیان.

رضا دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:48 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com

تفـاوت های زنـانه و مردانـه (2)


تلفن:
مردان تلفن را به عنوان یک وسیله ارتباطی برای ارسال پیامهای کوتاه و ضروری به دیگران در نظر میگیرند. یک زن و دوستش می توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسیدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت دیگر با هم شروع به صحبت کنند.

آدرس یابی:
وقتی یک زن در حال رانندگی احساس میکند که راه را گم کرده، کنار یک فروشگاه توقف کرده و از کسی که وارد است آدرس صحیح را میپرسد. مردان این را به نشانه ضعف میدانند. آنها هرگز برای پرسیدن آدرس نمی ایستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان میچرخند و چیزهایی شبیه این میگویند: "فکر کنم یه راه بهتر پیدا کردم،" و "میدونم که باید همین نزدیکی باشه"، اون مغازه طلا فروشی رو میشناسم.

پذیرش اشتباه:
زنان بعضی اوقات قبول میکنند که اشتباه کردند. آخرین مردی که اشتباهش را پذیرفته 25 قرن پیش از دنیا رفته است.

فرزند:
یک زن همه چیز را در مورد فرزندش می داند: قرارهای دکتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزدیک و صمیمی، قرارهای رمانتیک، غذاهای مورد علاقه، اسرار آرزوها و رویاها. یک مرد بطور سربسته و مبهم فقط میداند برخی افراد کم سن و سال هم در خانه زندگی میکنند.

لباس شیک پوشیدن:
یک زن برای رفتن به خرید، آب دادن به گلهای باغچه، بیرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستی لباس شیک می پوشد. یک مرد فقط هنگام رفتن به عروسی و یا مراسم ترحیم لباس رسمی برتن میکند.

شستن لباسها:
زنان هر چند روز یک بار لباسهایشان را میشویند. مردها تک تک لباس های موجود در کمد، حتی روپوش هشت سال پیش خود را می پوشند و هنگامیکه لباس تمیزی باقی نماند، یک لباس کثیف بر تن نموده و کوه ایجاد شده از لباسهای چرک خود را با آژانس به خشک شویی منتقل میکنند.

عروسی:
هنگام یاد کردن از عروسی ها، زنان در مورد "مراسم جشن" صحبت میکنند، اما مردان درباره "میهمانی های دوران مجردی" !

گل و گیاه:
یک زن از شوهرش میخواهد وقتی مسافرت است به گل ها آب دهد. مرد به گلها آب میدهد. زن پنج روز بعد به خانه ای پر از گلها و گیاهان پژمرده برمیگردد. کسی نمیداند چرا این اتفاق افتاده است.

رضا سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:34 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


خاطرات یک پزشک از بیمارانش (طنــز)1


یه خانم حدودا ۵۰ ساله دختر حدودا ۱۸ سالشو آورده بود.

به دختره گفتم : مشکلتون چیه ؟
گفت : "دلهره" دارم.

مادرش زد زیر خنده و بعد گفت :
مامان ! دل پیچه نه دلهره !

پرسیدم : چیز ناجوری نخوردین ؟
مادرش گفت : چرا "چیسپ" خورده و این بار نوبت دختر بود که بزنه زیر خنده و بگه : مامان چیپس نه چیسپ ... ‌



گلوی بچه رو که نگاه کردم مادرش گفت : آقای دکتر ! گلوش چرک داره ؟

گفتم: چرکش تازه میخواد شروع بشه.
گفت: این بچه همیشه همینطوره٬ همیشه عفونتش اول شروع میشه بعد زیاد میشه.



به دختره گفتم : مشکلتون چیه ؟
با یه صدای گرفته گفت : هیچی فقط چند روزه که اصلا صدام درنمیره...



به دختری که با استفراغ اومده بود گفتم : اسهال هم دارین ؟
گفت : حالتشو دارم اما نمیاد ‌



به آقائی که با سردرد اومده بود گفتم : قبلا هم سابقه داشتین ؟
گفت : مثلا چه سابقه ای ؟

بعد گفتم: توی خونه داروئی نخوردین ؟
گفت : مثلا چه داروئی ؟

نسخه شو که نوشتم گفتم : دیگه هیچ ناراحتی نداشتین ؟
گفت : مثلا چه ناراحتی ؟



به خانمه گفتم : اشتهاتون خوبه ؟
گفت : هروقت بتونم غذا بخورم میتونم بخورم...



پیرمرده گفت : همه بدنم درد میکنه غیر از آرنج دست چپم.
گفتم: یعنی آرنج دست چپتون درد نمیکنه ؟

گفت : نه آرنج دست چپم "خیلی" درد میکنه



خانمه اومد و گفت : برام یه آزمایش بنویس.
گفتم : چه آزمایشی ؟

گفت : نمیدونم !
چندوقت بود که هر دو دستم درد میکرد. چند هفته پیش از این دستم آزمایش خون گرفتم بعد دردش افتاد حالا میخوام بگم از این دستم هم خون بگیرن ببینم دردش می افته ؟



به خانمه گفتم : باید یه آزمایش بدین.
گفت : نمیدم !

گفتم : چرا ؟
گفت : میترسم بفهمم یه مرض ناجوری دارم



برای آبسه دندون برای مریض کپسول نوشتم بعد گفت :
چند روزه گلوم هم درد میکنه.

گفتم : خوب اگه عفونت داشته باشه با همون کپسول بهتر میشه.
گفت : اون کپسولو که برای دندونم نوشتین چکار به گلو داره ؟



خانمه میگفت : توی آزمایشگاه درمونگاه آزمایش دادم گفتند عفونت داری اما بیرون آزمایش دادم گفتند سالمه !

آزمایشهاشو نگاه کردم دیدم توی درمونگاه آزمایش ادرار داده و بیرون آزمایش خون





رضا چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:15 ب.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com

خاطرات یک پزشک از بیمارانش (طنــز)2

خانمه میگفت : فکر کنم باز گلوی بچه ام چرک کرده.

گفتم : از کجا فهمیدین ؟
گفت : آخه از دیروز داره دهنش بوی کپسول میده



خانمه میگفت : بچه ام چند روزه یبوست داره براش شیاف هم گذاشتم خوب نشد.

گفتم: چه شیافی براش گذاشتین ؟
گفت : استامینوفن



یه پسر جوون با فشار خون پائین اومده بود.

گفتم : میتونین بمونین سرم بزنین ؟
گفت : نه.

گفتم : آمپول میزنین ؟
گفت : نه.

خانم جوونی که باهاش بود گفت : آقای دکتر لطفا یه شربت ماستی (آلومینیم ام جی اس) براش بنویسین

گفتم : چرا ؟
گفت : آخه میگن چیزهای شیرین فشار خونو بالا میبرن



روز شنبه این هفته یه زن و شوهر بچه شونو آورده بودند.
گفتم : چند روزه که مریضه ؟

پدره گفت : دو روزه !!

مادرش گفت : نه سه روزه...

پدره با عصبانیت به مادرش گفت :
آخه جمعه که تعطیله !!



به خانمه گفتم : کجای سرتون درد میکنه ؟

دستشو گذاشت روی سرش و گفت :
همین جا درست توی لگن سرم...



مرده با کمردرد اومده بود، وقتی میخواستم نسخه بنویسم
گفت : آقای دکتر ! بی زحمت هرچی میخواین بنویسین فقط پماد ننویسین !

گفتم : چرا ؟
گفت : آخه همه خونواده مون رفته اند مسافرت هیچکسی نیست که برام پماد بماله



مریضهای درمانگاه تمام شدن و از مطب میام بیرون یه هوائی بخورم.

مسئول پذیرش که اهل همونجاست داره با یکی از اهالی روستا صحبت میکنه و ازش میپرسه :
داروهائی که دکتر دومی براتون نوشت با دکتر اولی فرق داشت ؟

روستائی محترم میگه : خوب معلومه٬ مگه کود حیوونهای مختلف با هم فرق نمیکنه ؟

خوب داروهای دکترها هم با هم فرق میکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد