دنیای این روزای من...

مهمون حرفای دلم هستی ... واقعیت درونم رو اینجا مینویسم...برای عبور از اون کاملا آزادی... خوش اومدی رفیق.

دنیای این روزای من...

مهمون حرفای دلم هستی ... واقعیت درونم رو اینجا مینویسم...برای عبور از اون کاملا آزادی... خوش اومدی رفیق.

بزرگداشت حضرت حافظ...



          
 

به بهوونه ی زادروز حضرت حافظ این پست رو گذاشتم ...

هرچند ناقابل ...

اما یادشون گرامی باد...

اکثرامون از بچگی با اشعارشون آشنا شدیم؛

اما چیزی که برام خیلی مهمه و عزیزترشون میکنه

در شعراشون همواره امید به آینده‌ای روشن رو نوید می‌دن .

به گونه‌ای که مخاطب با مطالعه اشعارش به نوعی لذت معنوی میرسه...

روحشون شاد باد.

    
   
نظرات 19 + ارسال نظر
site02 پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:41 ب.ظ http://www.site02.sub.ir

849650324آیا بالاخره راهی برای کسب درآمد از اینترنت وجود دارد ؟؟؟
یک راه مطمئن و درآمدزا برای کسانیکه مایلند از صفر شروع نموده و از هیچ به همه چیز برسند
درآمد بسیار زیاد , آسان , مطمئن و قانونی برای صاحبان سایتها , وبلاگها و بازاریابها
با هر بازدید و سابقه فعالیتی که دارید به گروه ما بپیوندید
>>> و طعم واقعی پول اینترنتی را حس کنید <<<
آیا تا به حال اندیشیده اید که می توانید در منزل و بدون نیاز به خروج از منزل حتی تا سقف 755 هزار تومان در ماه نیز درآمد داشته باشید؟؟؟
برای کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.site02.sub.ir

رضا جمعه 21 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


شیخ را گفتند :« وزیر مسکن گفته : نیاز به مسکن از سال 92 کاهش می‌یابد »
شیخ اندکی بیاندیشید و فرمود:
و نیاز به قبر ، افزایش...!
و مریدان های های بگریستندی و خود را جر دادندی..............
____________________________
آیا میدانید فقط یه آرایشگر زنِ ایرانی می تونه درآمدی معادل یک فوق تخصص جراحی رو داشته باشه !
__________________________________
لذت بردن یعنی بری مهمونی، دخترشون برات شربت بیاره، آروم بگی :خودتون درست کردین؟؟ ، اونم با عشوه بگه : بله، نوش جان، تو بگی : پس نمی خورم ، مرسی :))))
________________________

پدر به دختر: دخترم این موقع شب تو بالکن چیکار میکنی؟

دختر: دارم ماهو میبینم بابایی!

پدر: پس بی زحمت به ماهت بگو خبر مرگش اون ماشینشو خاموش کنه، صداش نمیذاره بخوابیم!!!

____________________________________

زن: جیـــــــــــغ بنفش
مرد:یا ابوالفضل چی شد؟
زلزله اومده؟
زن:نه
مرد:خونه همسایه آتیش گرفته؟
زن:نه
مرد:کسی فوت شده؟
زن:نه
مرد:پس چی؟
زن:بیا دم پنجره ببین این گربهه چه نـــــازه فداشو بگلدم!!!!!!!!


______________________

داشتم تو پیاده رو میرفتم که یهو یه موتوری توی عابر پیاده با سرعت از بغلم رد شد و نزدیک بود بزنه به من!
داد زدم اینجا عابر پیادَست ها!!!
جواب داد اینجا ایرانه ها!!!
حرفش تا حدی منطقی‌ بود که کاملا قانع شدم!!!

______________________________

لازم دونستم تاکید کنم که بهترین شغل داشتن بابای پولداره
___________________________________
از اونجایی که میگن : آدما رو باید تو سفر شناخت ، پس چرا ماه عسل رو یه وقتی گذاشتن که کار ازکار گذشته ؟
خو قبلش بذارین ملت نادم از سفر برنگردن
______________________
جام جم داره اذان به افق لس آنجلس پخش میکنه،
مامان بزرگم میگه اذانه تهرانه؟میگم نه لس آنجلسه،
میگه: 2 زار اگه شعور داشتی ها
با اذان شوخی نمیکردی!!!!!!!
________________________________________

تجویز دارو برای جلوگیری از خاطرات بد...
.
.
.
.
... ... .
.
.
سه بسته خاک برات نوشتم هر هشت ساعت می‌ریزی رو سرت !! :))

________________________________________--

در حاشیه آبگرفتگی متروی تهران:
ایستگاه سواحل ولیعصر .....
ایستگاه بعدی سواحل هفت تیر...!!!

رضا شنبه 22 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:10 ب.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com

گل و خار

وقتی که باز صدای آب می پیچه توی کوچه‌ها
پر میشه از عطر گل ها … انگار تموم دنیا

میشکفه غنچه گلی … در آرزوی زندگی …
براش همین کافیه که بهش بگن تو خوشکلی …

نگاه گل به آسمون … یه دم کنارش ننشست
به بوته خار دم دست، دلش رو یک نفس نبست

چی شد، چرا این راه به سراب است …؟؟!!
این همه، خام و سست و خراب است …!!!؟

یه روز یکی دید گل رو، خواست بچینه تاج سر و
تیزی تیغ ها رو که دید… عقلش بهش گفت که نرو

گل به خار گفت که چرا نمیشی از من ، تو جدا؟؟!
برو میخوام تنها باشم… تو خیلی زشتی به خدا…!!

یه صبح سرد خیلی زود… بوته خار اونجا نبود
با همه عشقی که داشت… با دلی که شکسته بود

چشمای گل یه وقتی دید که دستی اونو از شاخه چید
نگاه گل هر جا که گشت… بوته خاری رو ندید…!!

چی شد، چرا این راه به سراب است …؟؟!!
این همه، خام و سست و خراب است …!!!؟

رضا یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:42 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com

اصن یه وضی(1)


فردوسی سی سال بسی رنج برد
تا عجم زنده کنه به پارسی.

بعد ملت میرن سر قبرش واسش فاتحه می‌خونن به زبون عربی ..

...
یعنی داغونن ملت .. بعد میگن چرا جهان تحریم میکنه :|
اصن یه وضی


میخواین دخترارو بزاری سر کار فقط بهشون بگین میتونم یه چیزی بهت بگم؟
بعد که گفت اره بگو هیچی ولش کن.

یعنی دیگه مگه ولت میکنن؟
:)
اصن یه وضی


خانومه ناراحت توی تاکسی نشسته بود یه دفعه زد زیر گریه،گفتم خانوم مشکلی پیش اومده؟
برگشته میگه:به فاصله چند روز هم شوهرم بهم خیانت کرد هم دوست پسرم !

((چنان تحت تاثیر صداقتش قرار گرفتم که نگو)
:)))))))))))))
اصن یه وضی

کاش ادما جسارت داشتن تلفن و برمیداشتن زنگ میزدن میگفتن : ببین! دلم برات خیلی تنگ شده... واسه هیچ چیز دیگه هم زنگ نزدم..
:|
اصن یه وضی

پسرخاله ام کلاس اول که بود یه چن بار معلمشون از خواب بیدارش کرد، شاکی شد گذاشت رفت بیرون کلاس!.. معلمه ازش پرسید گفت کجا میری!.. گفت میرم یه آبی به صورتم بزنم، تو درستو بده ..

حالا امسال رفته کلاس دوّم..
منتظرم ببینم پیشرفتش در چه حد بوده امسال ;)
اصن یه وضی

خواهر زادم 3 سالشه ، خواهرم بهش میگه تو دماغت جوجو رفته بذار درش بیارم ؛ برگشته میگه : بذار اون تو باشه جیک جیک کنه ….
:|
اصن یه وضی

یارو استاتوس زده که آرزو میکنم زمان بایسته, از لحظه لحظه زندگیم دارم لذت میبرم..! ینی امونش ندادم, درجا آنفرند و بلاکش کردم. آدمم اینقد خوشبخت؟ :|
:|
اصن یه وضی

تو تاکسی داشتم پیامک میزدم یه بابایی کلشو کرده بود توی گوشیم در اون سطح که دیگه خودم نوشته های گوشیم رو نمیدیدم خیلی عادی تایپ کردم :
« کلتو بکش کنار پدرســـگ »یارو ریلکس روشو کرد اونور...
کلاً به نظر من باید با این حرکات فرهنگی جامعه رو اصلاح کرد :)
اصن یه وضی

رضا دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:27 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com

اصن یه وضی(2)



یه دوست دخترم نداریم مارو به خاطر قلب مهربون و معرفت و اخلاق خوبمون بخواد...

نه به خاطر جنسیس توی پارکینگ و ویلای شمال و خونه ی فرمانیه و چندتا مرکز خرید .......
والا به غرعان


بچه که بودم وقتی تو بغل بابام می خوابیدم سعی می کردم نفسمو با نفس بابام تنظیم کنم که با هم نفس بکشیم . دم و بازدممون یکی باشه .
اینطوری در طول روز همیشه با خودم فکر می کردم همین الان که من نفس کشیدم بابام هم هر جا که هست نفس کشید .
یک حس کودکانه خوبی بود
:|
اصن یه وضی

با یکی از همکلاسی های دوره دبستان رو دم دانشگاه دیدم، داشتیم گپ می زدیم که دوتا دختر که ازشون بدم میومد از در دانشگاه اومدن بیرون. گفتم: اه باز این ……. آمد! گفت: اون خواهرمه! سریع گفتم: نه! اون یکی!
گفت: اونم زنمه!!!
:|
:|

اصن یه وضــــــــــــــــــــی

دخترخالم امسال میره سوم راهنمایی.. خیلی هم دنبال درس و تحصیلاته :
روایت است که از ایشان پرسیده شده از اول مهر بدت نمیاد؟؟ گفته نه.. از دوم مهر بدم میاد که آدم هنوز برنامه هفتگی نداره نمیدونه چی بخونه =)))))))) =)))))
اصن یه وضی


یکی از دلایلی من تا حالا نرفتم خارج اینه که اونجا یکشنبشون جمعه است ، جمعه همه حالش به اینه که جمعه باشه ، جمعه ای که جمعه نباشه جمعه نیست :)))
اصن یه وضی

پسرعمومو دیدم دپرسه گفتم چی شده؟ چته نسناس؟ گفت با یه دختری قرار گذاشتم رفتم سر قرار , خیلی منتظر شدم نیومد بعدش بهم زنگ زد گفت منتظر نباش من نمیام گفتم چرا؟
گفت من زودتر از تو اومدم ! وقتی داشتی میومدی از دور که دیدمت فرار کردم!
من :)))))))))))))))

اصن یه وضی

رضا سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:14 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com

در بــرابــر خــدا

از دفتر شعر زنده یاد فروغ فرخزاد



از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا

یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه من بینی
این مایه گناه و تباهی را

دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپیده آه رهایش کن
یا خالی از هوی و هوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن

تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من صفای نخستین را

آه ای خدا چگونه ترا گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گویی امید جسم دگر دارم

از دیدگان روشن من بستان
شوق به سوی غیر دویدن را
لطفی کن ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را

عشقی به من بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری به من بده که در او بینم
یک گوشه از صفای سرشت تو

یک شب ز لوح خاطر من بزدای
تصویر عشق و نقش فریبش را
خواهم به انتقام جفاکاری
در عشقش تازه فتح رقیبش را

آه ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستی را

راضی مشو که بنده ناچیزی
عاصی شود بغیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد

از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیــــاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا

از خاک کمتریم سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:31 ب.ظ

شوریده شیرازی‌مان در یادهاست هماره

رضا چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:17 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی، بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم......
بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم.
ولی حالا که بزرگیم چه دلتنگیم

کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش
را از نگاهش می توان خواند
کاش برای حرف زدن
نیازی به صحبت کردن نداشتیم

......کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود

بچه بودیم از آسمان باران می آمد
بزرگ شده ایم از چشمهایمان باران می آید......!!!

بچه بودیم همه، چشمای خیسمون رو میدیدن
بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه
بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم
کاش قلبها در چهره بود

اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد
بچه که بودیم بچه بودیم

بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ؛ دیگه همون بچه هم نیستیم!!
.
بچه که بودیم...
بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه


بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن
بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که
اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه

کاش هنوزم همه رو
به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم

بچه که بودیم اگه با کسی

دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت
بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم

بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم
بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه

بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود
بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه
بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود
بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم
بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم
بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگی

بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند
بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم... هیچ کس
نمی فهمد
بچه بودیم دوستیامون تا نداشت

بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره

بچه که بودیم بچه بودیم

رضا پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:45 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com

یادم میاد بچه که بودم بعضی وقت ها با خواهرم یواشکی بابام رو نگاه می کردیم
ساعت ها با دست مشغول جمع کردن آشغال های ریزی بود که روی فرش ریخته شده بود...
من و خواهرم حسابی به این کارش می خندیدیم !چون می گفتیم چه کاریه ؟! ما که هم جارو داریم هم
جارو برقی !!!
یه بار وقتی دیدی داریم بهش میخندیم گفت خودتون یه روز میفهمید!!
چند روز پیش وقتی حسابی درگیری ذهنی داشتم و به فکر بدبختی هام و راه حل بودم یهو به خودم اومد دیدم دستم پر از ات اشغال های ریز گوشه ی فرشه
حالا سال ها از اون جریان میگذره و دیگه پدر نیست که بخوام بهش بگم بالاخره فهمیدم چرا اون کارو میکنه!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:47 ب.ظ

[:S018از اس ام اس های رسیده
شیر گرون شد یا گاو ها مسئولند
یا مسئولین گاو

رضا جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:51 ب.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com

شیطان بازنشسته شد

نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت

گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند

شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد
گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟

شیطان گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند.اینان را به شیطان چه نیاز است؟

شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر منی

رضا شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:49 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com

مرد : عزیزم از وقتی میری ورزش هیکلت خیلی قشنگ شده
!
زن : از اولشم هیکلم قشنـــــــــــــــــگ بووووووود
…!
مرد : اون که ۱۰۰% … هیکلت همیشه قشنگ بوده ..
اصلا من هیکلت رو روز اول دیدم خیلی خوشم اومد
…!
زن : یعنی به خاطر هیکلم فقط با من ازدواج کردی ؟خیلی هیــــــــــــــزی
!
مرد : نه عزیزم ، عاشق اخلاقت شدم که باهات دوست شدم ..هیکلت واسم مهم نبود
زن : یعنی چی ؟! پس این همه ورزش میرم برای کی میرم برا عمم ؟! هیکلم برات مهم نیست ؟
!!
مرد : عزیزم ، موقع دوست شدن مهم نبود ، الان که هست
..!
زن : یعنی الان میرم ورزش برات بی اهمیت میشم ؟!!
مرد : فدات بشم ،قربونت بشم ، همه چیزت ، تمام وجودت ، همه خصوصیاتت برام مهمه
!
زن : یعنی باید همه خصوصیات خوب رو داشته باشم که دوستم داشته باشی ؟ خیلی نامردی … چیه پای کسی درمیونه ؟و
!!!
مرد : بابا ، جان مادرت بیخیال شو چه غلطی کردیم تعریفتو کردیم
زن : دیدی دیدی …. پس از اول درست حدس زدم که یه ریگی تو کفشته که داری ازم تعریف می کنی ، برو از جلو چشام دور شو
یه چند ساعت نمی خوام قیافتو ببینم

رضا یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:19 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


اگه به یه آدم بزرگ بگی یه خونه دیدم که جلوی پنجره هاش پر بود از گلهای بنفشه و تو حیاطش یه حوض کوچک و یه فواره داشت و پروانه ها از این گل رو اون گل می نشستند و صدای پرنده ها به گوش می رسید، براش قابل درک نیست که شما از چه خونه ای حرف می زنید ولی اگر بهش بگین یه خونه دیدم که دو میلیارد و نهصد هزار تومن قیمتش بود فورا میگن: " عجب خونه ای" ........آدم بزرگا اینجورین دیگه،‌ فقط عدد و قیمت سرشون میشه
اگه بهشون بگی به تازگی با یه دختری دوست شدم که از صدای آبشار خوشش میاد و تن صداش آدم رو یاد موسیقی باد و رود می اندازه و از نقاشی خوشش میاد و موسیقی آروم گوش می کنه ،‌ با بی تفاوتی شونه هاشون رو بالا می اندازند ولی اگه بگی یه دوست جدید پیدا کردم که بیست و چهار سالشه و قدش یک و هفتاد و دو و شصت و سه کیلو وزنشه و حقوقش ماهی هفت میلیونه و دو تا ماشین داره،‌ بی درنگ
میگه: " وااااااااااااااااای عجب تیکه ای گیرت اومده" ........ آدم بزرگا اینطوریند دیگه
. . همه چیز رو با قیمت و عدد و رقم می شناسند و درک می کنند
برا همین همش باید همه چیز رو براشون توضیح بدی،‌ که این از حوصله بچه ها خارجِ،‌ برا همین گاهی مجبور میشیم به زبون خودشون باهاشون حرف بزنیم

رضا دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:01 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


قیمتش چنده؟(1)

هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده؟
تموم روز رو کار می کنیم و آخرشم از زمین و زمان شاکی هستیم که از زندگی خیری
ندیدیم
.
شما رو به خدا تا حالا از خودتون پرسیدید:
قیمت یه روز بارونی چنده؟

یه بعدازظهر دلنشین آفتابی رو چند می خری؟
حاضری برای بو کردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری یه اسکناس درشت بدی؟
پوستر تمام رخ ماه قیمتش چنده؟

ولی اینم می دونی که اگه بخوای وقت بگذاری و حتی نصف روز هم بشینی به
گل های وحشی که کنار جاده در اومدن نگاه کنی بوته هاش ازت پول نمی گیرن!

چرا وقتی رعد و برق میاد تو زیر درخت فرار می کنی؟
می ترسی برقش بگیرتت؟
نه، اون می خواد ابهتش رو نشونت بده.
آخه بعضی وقت ها یادمون میره چرا بارون می یاد!

این جوری فقط می خواد بگه منم هستم
فراموش نکن که همین بارون که کلافت می کنه که اه چه بی موقع شروع شد، کاش چتر داشتم، بعضی وقتا دلت برای نیم ساعت قدم زدن زیر نم نم بارون لک می زنه.

هیچ وقت شده بگی دستت درد نکنه؟
شده از خودت بپرسی چرا تمام وجودشونو روی سر ما گریه می کنن؟

اونقدر که دیگه برای خودشون چیزی نمی مونه و نابود میشن؟
ابرا رو می گم
هیچ وقت از ابرا تشکر کردی؟
هیچ وقت شده از خودت بپرسی که چرا ذره ذره وجودشو انرژی می کنه
و به موجودات زمین می بخشه؟!

ماهانه می گیره یا قراردادی کار می کنه؟

برای ساختن یه رنگین کمون قشنگ چقدر انرژی لازمه؟
چرا نیلوفر صبح باز میشه و ظهر بسته می شه؟
بابت این کارش چقدر حقوق می گیره؟
چرا فیش پول بارون ماهانه برای ما نمی یاد؟
چرا آبونمان اکسیژن هوا رو پرداخت نمی کنیم؟

تا حالا شده به خاطر این که زیر یه درخت بشینی و به آواز بلبل گوش کنی پول بدی؟
قشنگ ترین سمفونی طبیعت رو می تونی یه شب مهتابی کنار رودخونه گوش کنی.

قیمت بلیتش هم دل تومنه!

رضا سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:32 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com

قیمتش چنده؟(2)


خودتو به آب و آتیش می زنی که حتی تابلوی گل آفتابگردون رو بخری و بچسبونی به دیوار اتاقت
ولی اگه به خودت یک کم زحمت بدی می تونی قشنگ ترین تابلوی گل آفتابگردون رو توی طبیعت ببینی. گل های آفتابگردونی که اگه بارون بخورن نه تنها رنگشون پاک نمی شه، بلکه پررنگ تر هم میشن

لازم نیست روی این تابلو کاور بکشی، چون غبار روی اونو، شبنم صبح پاک می کنه و می بره.

تو که قیمت همه چیز و با پول می سنجی تا حالا شده از خدا بپرسی :
قیمت یه دست سالم چنده؟
یه چشم بی عیب چقدر می ارزه؟
چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنم پرداخت کنم؟!
قیمت یه سلامتی فابریک چقدره؟

خیلی خنده داره نه؟
و خیلی سوال ها مثل این که شاید به ذهن هیچ کدوممون نرسه ...

اون وقت تو موجود خاکی اگه یه روز یکی از این دارایی هایی رو که داری ازت بگیرن
زمین و زمان رو به فحش و بد و بیراه می گیری؟
چی خیال کردی؟

پشت قبالت که ننوشتن. نه عزیز خیال کردی!

اینا همه لطفه، همه نعمته که جنابعالی به حساب حق و حقوق خودت می ذاری
تا اونجا که اگه صاحبش بخواد می تونه همه رو آنی ازت پس بگیره.
پروردگاری که هر چی داریم از ید قدرت اوست ...

اینو بدون اگه یه روزی فهمیدی قیمت یه لیتر بارون چنده؟
قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده؟
چقدر باید بابت مکالمه روزانه مون با خدا پول بدیم؟

یا اینکه چقدر بدیم تا نفسمون رو، بی منت با طراوت طبیعت زیباش تازه کنیم
اون وقت می فهمی که چرا داری تو این دنیا زندگی میکنی!



قدر خودت رو بدون

رضا چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:41 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


انشا:
1) نیویورک خود را چگونه گذراندید؟
2) علم بهتر است یا جریان خاص؟
3) دوست دارید در آینده رحیم مشایی شوید؟ چرا؟
4) موضوع انشا (مناطق) آزاد

ریاضی:
1) اگر قیمت خانه در سال اول از قرار متری 300 هزار تومان باشد و در سال هشتم از قرار متری دو میلیون تومان باشد، ثابت کنید در هشت سال قیمت خانه ثابت مانده است.
2) جعفرقلی بیکار است. او دارای مدرک دانشگاهی و بیست و شش سال سن است. اگر در شش سال، هر سال دو تا سه میلیون شغل ایجاد شده باشد، الان جعفرقلی چندشغله است؟ اگر شونزده شغل بهش رسیده باشد چرا الان بیکار است و درآمد و بیمه هم ندارد؟
3) جعفرقلی هشتش گرو نه‌اش است اما تلویزیون می‌گوید جعفرقلی خوشبخت است و خوشی زیر دلش زده است. با ذکر فرمول نشان دهید چرا جعفرقلی احساس بدبختی می‌کند؟
4) اگر یارانه نقدی ماهانه نفری 40هزار تومان باشد واقعا چی کار کنیم باهاش؟ با رسم شکل توضیح دهید.

علوم:
1) نحوه تولید کیک زرد را با ذکر فرمول بنویسید و در انتها نیم کیلو کیک زرد در زیرزمین مدرسه تولید کنید.
2) با ذکر فرمول ثابت کنید احیای چای ایرانی و گندم ایرانی و برنج ایرانی با کیمیاگری و تبدیل مس به طلا تفاوتی ندارد.

جغرافیا:
1) دریای خزر چند درصدش برای ما است و با روسیه چه کار کنیم در کل؟
2) برای خشک شدن دریاچه ارومیه چه راه‌هایی داریم؟
3) برای از بین رفتن جنگل‌ها سه راه جدید پیشنهاد دهید. (توجه کنید که قاچاق چوب، فروش به بخش خصوصی و آتش‌سوزی راه‌های جدید نیستند)

تاریخ:
1) مکتب ایرانی را شرح دهید و شکل اسفندیار رحیم‌مشایی را بکشید.
2) قبل از اینکه آقای محمود احمدی‌نژاد رییس‌جمهور شود دنیا چه شکلی بود؟
3) اولین کسی که در طول تاریخ برای مدیریت جهان ثبت نام کرد چه کسی بود و چه شد؟
4) به غیر از امیر منصور آریا کدام شخص توانست، در طول تاریخ، سه سال بعد از مرگش فعالیت داشته باشد و 3000 میلیارد تومان اختلاس کند؟


رضا یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:01 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


روزگار بدی برای زنهاست ...

ریشو می بینی، می ترسی ...
لباس روی شلوار می بینی، می ترسی ...
ژیگول می بینی، می ترسی ...
ماشین مدل بالا از کنارت رد می شه تو خیابون، می ترسی ...
ماشین قراضه رد می شه، می ترسی ...
موتوری با اون نگاه کثیفش از کنارت ویراژ می ده، می ترسی ...
کنار خیابون یه پیرمرد نشسته تو سایه درخت و با همون عینک ته استکانیش نگاهت می کنه اگه باد بزنه و مانتوت کمی بره کنار، می ترسی ...
کنار خیابون یه دسته مرد وایستادن و مثل گرگ نیگات می کنن، می ترسی ...
سوار تاکسی و کرایه ایی هم بخوای بشی،حتی اگه جلو هم بخوای بشینی که راحتتر باشی، می ترسی ...
مانتوی روشن بپوشی بیای تو خیابون از نگاه مردا که دنبال رد لباس زیرمانتوت هستن، می ترسی ...
عینک آفتابی می زنی میای تو خیابون از نگاههایی که دنبال چشمهای اون زیر هستن، می ترسی ...
با دوستات می ری بیرون تو کافی شاپ که باید دود سیگار بخوری اگرم بری پارک، از مردهای بیکار پارک، می ترسی ...
از پدری که دست پسر کوچکش رو گرفته و از کنارت رد می شه و تیکه ایی بارت می کنه و به پسرش نگاه می کنه و می خنده، از هر دوشون، می ترسی ...
از مردی با ظاهر معمولی که کنار خیابون به ظاهر داره با موبایلش صحبت می کنه اما هربار که زنی از کنارش رد می شه حرفهای زشت و کریهی می زنه و تو خیالش با همه ( که فرقی نمی کنه زنی چادری باشه، کسی باشه با لباس های کار یا دختری دیگر) عقده های جنسیش رو خالی می کنه می ترسی...
که نه فقط از نگاه که حتی از متلک ها و حرفهای کریهی که باید بشنوی و فقط رد بشی و فرار کنی از این آدمها، می ترسی ...

قویترین آدم جهان اون نیست که دویست و پنجاه کیلو رو یه ضرب میزنه ...
قویترین آدم جهان زن ایرانیه که با وجود تجاوز فردی و گروهی و اسید پاشی و گشت ارشاد و مزاحم هاى خیابونی و زور گیری و قتل و هزار خطر دیگه هنوزم تو این مملکت درس میخونه ، ورزش میکنه ، رانندگى میکنه ، کار میکنه ، عاشق میشه ، أعتماد میکنه ، مادر میشه و به بچه اش یاد میده آدم باشه

رضا دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:31 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com



شادباش فراوان به زنان قدرتمند ایران!

ما در کشوری زندگی میکنیم که قدرت مطلق در دست زنان است و مردان ما انسانهایی منفعل وبی اراده

هستند که هیچ نقشی در هیچ جا ندارند. چرا ؟؟ به دلیل اینکه:

در ایران زن اگر حجاب نداشته باشد ،مرد نمی تواند خود را کنترل... کند و منحرف می شود!

زن نباید تحصیل کند تا توازن جامعه برقرار باشد و مرد بدون منحرف شدن درس بخواند!

زن نباید شاغل باشد تا بنیاد جامعه محکم باشد و مرد منحرف نشود!

زن نباید استقلال مالی داشته باشد تا صرفه جویی در خانه باشد و هزینه ی اضافی پیش نیاید تا مرد خانه منحرف نشود!

زن بایدلباس تیره و 3 سایز بزرگتر با کفش بسته و بدون پاشنه بپوشدتا مرد منحرف نشود!

زن نباید به قهوه خانه و تریا برود وسیگار بکشد تا مرد منحرف نشود !

زن نباید با مرد همکلام و همکلاس بشود تا مرد منحرف نشود!

زن اگر در محل کار (اگر بشود کار کرد !) با مدیر حرف بزند، ریشه ی کار فاسد میشود چون مرد منحرف شده است!

زن به جشن و مهمانی و دکتر و... نرود تا مرد منحرف نشود!

زن لاک و عینک نزند چون مرد منحرف میشود و بنیان جامعه از هم می پاشد!

زن رانندگی نکند تا مرد منحرف نشود!

زن در تلویزیون هم باید کاملاً پوشیده و ساده باشد تا مرد منحرف نشود!

مانکن فروشگاه ها باید بی سرو با حجاب وبدون برجستگی باشند تا مرد منحرف نشود!

زن خبرنگاری و نویسندگی و عکاسی نکند تا دستگیر نشود و مرد منحرف نشود!

زن مهریه نگیرد تا به مرد فشار نیاید و او را طلاق بدهد و یکی دیگر بگیرد تا منحرف نشود!

زن دوچرخه سواری نکند تا مرد منحرف نشود!

با این قوانین میبینیم که مردان فاقد قدرت و اراده و فکر هستند و کشور در دست زنان است و زنان میتوانند با

کمی شل کردن گره شال خود تمام نظام اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه را در دست بگیرند !!!!!

hamid دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 ب.ظ http://www.webkomak.com

سلام-وب لاگ خوبی دارین اگه مایل هستید ازامکانات سایت مااستفاده کنین
باتشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد