احساس رقابت ، احساس حقارت است.
بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند.
من از آن که دو انگشت بر او باشد، انگشت برمی دارم.
رقیب ، یک آزمایشگر حقیر بیشتر نیست.
بگذار آنچه از دست رفتنی است از دست برود.**
O>O><O><O<O
حس و حال نوشت )
سگ دو میزنم ... پس هستم.
احمقانه ست اما به طرز عجیبی دلم واسه خودم تنگه...
O>O><O><O<O
* شفیعی کدکنی
** نادر ابراهیمی عزیز
خوب تشریف می آورید یک خبری بدهید
بدانیم . بیاییم سوغاتی های اروپا رابگیریم
ممنون از انتخاب مطالب زیبا از بزرگواران
این حس وحال نوشت خیلی ناجوره یحتمل اثرات سفر فرنگ
باشه . یک سر تشریف بیاورید دید نو تا دلتان بازشود آخه آدم عاقل
که دلش واسه خودش تنگ نمیشه
سلام
ای بابا . اگر ما نیاییم شما هم نباید بیایید ؟ نباید آپ کنید ؟
حد اقل یک حالی احوالی
بد جور هوس کردیم این یک فنجان قهوه باشد اما ظاهرا
چایی بیش نیست . اونهم انگار که کهنه جوش باشد .
.
رنج دشوار است
و رنج بی عشق دشوار
و عشق بی رنج ناممکن
و عشق دشوار است
گل
سلام
شادو سلامت باشید
به گمانم قالب وبلاگتون بهم ریخته
نمی خواهید یک فکری برایش بکنید ؟
گاهی دوست داشتن پنهان بماند قشنگ تر است دوست داشتن را باید کشف کرد ؛درک کرد ، و از آن لذت برد
سلام و عرض ادب
و خدارا شکر که امرزو همه چیز سرجایش است
قالب وبلاگ هم درست است . فقط یک پست جدید
کم دارد .
.♥♥ باز تابستانه ی آن تن کبابــم کرده است
تشنه ام، شهریور لبهات آبم کرده است
من همان انگـــور بد مستم کـــه بوی موی تو
در مشام این شب وحشی شرابم کرده است
من همـــان مستم کـــه جای سیب آتش گاز زد
عاصی ام آن گونه که شیطان جوابم کرده است
شاعری بودم که شعر بی وضو هرگز نگفت
لذت ِ لامذهب ِ تـــو لاکتابم کرده است
شهرزاد قصــه ی من قصه گـــوی بهتری است
لای لای این شب خوشبخت خوابم کرده است
آه از ناز عرق بر گونــه های آتشین
گفت: گل بودم ، هوای تو گلابم کرده است
گفت: گل بودم ، فروپوشیده در گلبرگ هام
این زمستان زاده اما بی حجابم کرده است
خسته از این خاک شور و آب تلخ و باد سرخ
گشته بین چار عنصـــر انتخابـــم کرده است
گفتم: آدم برفی ام با چشم هایی از زغال
آتش آغــوش تـــو آدم حسابم کرده است
برف روی موی من مانده است گیرم سال هاست
دست بازیگوش تابستــان خرابــــم کرده است
سلام و درود و عرض ادب بسیار
و فرارسیدن نوروز بر شما و خانواده گرامی مبارک باد