دنیای این روزای من...
مهمون حرفای دلم هستی ... واقعیت درونم رو اینجا مینویسم...برای عبور از اون کاملا آزادی... خوش اومدی رفیق.دنیای این روزای من...
مهمون حرفای دلم هستی ... واقعیت درونم رو اینجا مینویسم...برای عبور از اون کاملا آزادی... خوش اومدی رفیق.روزانهها
همهجدیدترین یادداشتها
همه- آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای... *
- سردی آغوش تو!
- نه من خانه ای ندارم...سقفی نمانده است.*
- شروعِ فصلِ بی رحم تنهاییست...
- دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم...
- بشتاب...
- من هم یکی از جرم های روزگارم*
- آخرین روز بهار 92 ( بهار من گذشته شاید ... )
- ای عشق! دیگر برای نجاتِ جهانْ کفایت نمیکنی انگار...
- هر چه باداباد...
- باید تظاهر کنم حالم خوب است ...
- درد...
- نازنین بی قرار / از فریب روزگار / خم به ابروت نیار...
- ای دیریافته با تو سخن میگویم...*
- یه زن...
- می نویسم ...می نویسم از تو تا تن کاغذ من جا دارد...
- دلکم...
- و اما عشق...
- روزی با هم پرواز خواهیم کرد...
- بزرگداشت حضرت حافظ...
بایگانی
- خرداد 1393 1
- اردیبهشت 1393 3
- فروردین 1393 1
- مرداد 1392 1
- تیر 1392 1
- خرداد 1392 3
- فروردین 1392 1
- بهمن 1391 3
- دی 1391 1
- آذر 1391 2
- آبان 1391 2
- مهر 1391 1
- شهریور 1391 2
- مرداد 1391 5
- تیر 1391 7
- خرداد 1391 17
- اردیبهشت 1391 39
- فروردین 1391 48
آمار : 52794 بازدید
Powered by Blogsky
دستم را بگیر...
دریا عمیق است
تنهایی عمیق‌تر٬
دستت را بده
با هم دست و پا بزنیم
پیش از آن که غرق شویم...
از :شهاب مقربین
یه زن
جمعه 5 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:07 ب.ظ
لذتش بردیم اساسی
سلام
ممنونم رفیق.
مرسی از حضورتون.
چقدر خوب و زیبا ... بهترین توصیه ای که میشه به انسانهایی کرد که در تقدبر زندگی دچار همدیگر شده اند...
حضرت علی میگه مدارا با کسی که چاره ای جز تو ندارد نشانه خردمندی توست.
سلام
البته شما زیبا خوندین...
پس خداوند رو شکر میکنم که مدارا کردن رو خوووب آموخته ام...
ممنونم از حضورتون.
سلام دوست عزیز
به نظرم شما مدت زیادیه که تمرین سکوت می کنید. بالای وبلاگتون نوشته اید مهمان حرف های دلتان هستیم
پست هایی که می نویسید تراوشات و شعرهای دیگرانه
محیط وبلاگ و اینترنت رو محرم حرف های دلتون نمی دونید؟
در مورد این ست هم باید خدمتتون عرض کنم که واقعا زیبا و پر مفهوم بود اما یک زمانی می رسه که اونی که داره باهات دست و پا می زنه به یک تخته پاره می رسه و دست تورو ول می کنه و به اون تخته پاره می چسبه بی هیچ اندیشه به این که اون چیزی که به جای تو بدست آورده فقط یک تخته پارست همین.
سلام رفیق جان
نوشتم... اصلا اومدم بلاگ اسکای که ناشناس باشم و بنویسم... پستهای قبلیم رو ببینین... اوایل حرفای دلم بود... بعد حتی اینجا هم محکوم به سانسور شدم... این جمله ی بالای وبلاگ تازه اینجوری شده ... این قسمتش تازه اضافه شده " در عبور از اون کاملا آزادی " ...
وقتی دلم تنگه و فکرم مغشوشه و روحم داغونه چطور انتظار دارن شاد بنویسم...
مرسی که براتون مهم بود... وقت کردین یه سر برین پستهای قدیمی.
وه... چه تعبیری رفیق.... عالی بود... از این پست هم زیباتر... متاسفانه تجربه کردم اونی که باید همراهم میبود... چطور ........... بماند.
سپاس مهربان.
درود و سپاس از شعر زیبا
بلند شو
می‌خواهم تکه ساحلی را نشانت بدهم
در ته همین بن‌بست
ساحل که باشد
لابد دریا هم هست
از من بشنو
صدای موج می‌آید
هرچه می‌دیدیم خواب بود
(خواب - شهاب مقربین)
سلام شنگ عزیزم
مرسی از این کامنت زیبا...
نوشته هاشون رو دوست دارم...
ممنونم که هستین رفیق.
دریا رو خیلی دوست دارم
روبروش که می ایستی یه حس عجیبی به آدم دست میده
یه حس غریب ولی خوب
سلام
من بچه ی دریا هستم و سخت شیفته ش... ابهتش به آدم حس خوبی میده...آره عجیب و زیبا.
مرسی که هستین.