دنیای این روزای من...

مهمون حرفای دلم هستی ... واقعیت درونم رو اینجا مینویسم...برای عبور از اون کاملا آزادی... خوش اومدی رفیق.

دنیای این روزای من...

مهمون حرفای دلم هستی ... واقعیت درونم رو اینجا مینویسم...برای عبور از اون کاملا آزادی... خوش اومدی رفیق.

واست بیتابم و بیخوابم... میدونی دلتنگم!



عقربه های ساعت، پنج و نیم صبح رو نشون میده. هیچ صدایی نمیاد،

به جز صدای پر سر و صدای سکوت...

اگه زندگی ام مثل آدمیزاد بود، باید با یک خواب خوب، خستگی رو از تنم بیرون

کرده و تا ساعتی دیگه برای شروع روزی تازه، آماده می شدم.

برای شروع روزی تازه، آماده میشم...

اما تا دقایقی دیگه، خواب به چشمام میاد و روشن شدن هوا، چه عذابی رو با

خودش به همراه میاره.

" آی شب زنده دارها! آی بیخوابها !

فقط شما می دونید چی میگم و چه می کشم".


نظرات 24 + ارسال نظر
رضا(نابخشوده سابق) شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:41 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


سلام

این که خیلی خوب بود
من همیشه لحظه شماری میکردم ببینم کی کارنامه را میدن
تازه گاهی از معلمها هم نمره ام را سوال میکردم.

سلام
من همیشه از کارنامه گرفتن میترسم ... حتی الان...

رضا(نابخشوده سابق) شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:44 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


سلام

عده ای معتقدند که وقتی پدر یا مادر کسی تو همون آموزشکاه درس بده
خیلی به نفع فرزندشه
اما اصلا" اینطور نیست
بر عکس اگه معلمهای دیگه هم بخوان کمکی کنند خانواده اون اینکار را نمیکنه
چون همیشه حرف و حدیث پشتش هست.

سلام
اصلا اینطور نیست ... به نظر منهم بهتره توی یه مدرسه نباشن...

رضا(نابخشوده سابق) شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:45 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


سلام

موافقم
همون نقطه سر خط....
کاش در بعضی مواقع بجای اینکه خودمون تجربه کنیم
از بزرگترها کمک میگرفتیم.

سلام
متاسفانه عادت کردیم تا سرمون به سنگ نخوره چیزی رو یاد نگیریم... تازه اگه یاد بگیریم...
اوهوووم.

رضا(نابخشوده سابق) شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


سلام

خوشحالم که معلم هستید
باور کن اصلا" بد نبودن
حالا درسته که بعضیهاشون واقعا" اذیت میکردن
اما بیشترشون خوب بودند
خانومها هم که دیگه بهتر از همه
چون اصلا" دست بزن نداشتن
مشکل از نظام آموزشی ماست نه معلمها

سلام
خودم هم شغلم رو دوست دارم...
بله قبول دارم.
من همه ی معلما و اساتیدم رو دوست داشتم...و بهشون شدیدا احترام میذارم...
نظام آموزشی که نفرمایین... همش دارین آزمون و خطا رو تکرار میکنیم.

رضا(نابخشوده سابق) شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:53 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


سلام بزرگوار

منم خیلی خوشحالم که بعد از یک هفته غیبت تونستم این پست را بذارم
خودم هم خیلی ناراحت بودم
انشالله تو این هفته سیستمم آماده میشه و بهتر میتونم بیام پیشتون
البته پست هفته آینده هم داره آماده میشه
فکر کنم خیلی جذاب و دوست داشتنی باشه.
پست سختیه امیدوارم بتونم حق مطلب را ادا کنم.

سلام
خوندن پستهای شما مثل یه مسابقه یه تست روانشناسی و ... برام خیلی خوشاینده...
انشاالله...
از الان ازتون ممنونم.

رضا(نابخشوده سابق) شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:55 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com

سلام

گاهی وقتها میشنیدم که دو نفر کا هم دعواشون میشد
میگفتم خسته شدم
خفه شدم
دیگه نمیکشم
اونوقتها نمیفهمیدم که چی میگن
اما بعدها با همه وجود پی به حرفشون بردم.
الان هم میفهمم شب زنده داری یعنی چه.

سلام
پس شما هم میدونین شب زنده داری چقدر سخته...

رضا(نابخشوده سابق) شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:43 ب.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


خدایا چرا من ؟ ..

آرتور اش
قهرمان افسانه ای تنیس
هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد.
طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند.

یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: "چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟"

آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:
در سر تا سر دنیا
بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند.
حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند.
از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند
و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می کنند
پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند.
پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند.
چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند.
و دو نفر به مسابقات نهایی.
وقتی که من جام جهانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که "خدایا چرا من؟"
و امروز وقتی که درد می کشم، باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم :"چرا من؟

سلام
وه... واقعا... چقدر خوبه که بتونیم اینقدر منصفانه قضاوت کنیم حتی در برابر خودمون... عالی بود.

من شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:22 ب.ظ http://my4divari.blogsky.com

سلام ..
جداً شب ها رو بیدار میمونین ؟
منم بعضی شب ها رو بیدارم ولی حس خوبی نداره

سلام
نمیخوام اینجوری باشم... بد خوابم... مثلا نزدیک دو بخوابم سه و نیم بیدار میشم و دیگه خوابم نمیبره... عذاب آوره...
نه نداره...

باشماق شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:41 ب.ظ

کاریش نمی شه کرد باید تحمل کرد این بی خوابی ها را حتی اگر به اجبار مانند اون راننده هایی باشد که در بیابان برای نخوابیدن ناچار چوب کبریت را در بین دو پلک قرار دهند

سلام
بیخوابی اگه واسه نوشتن یا خوندن و یا انجام کاری باشه قابل تحمله...
اما بدخوابی از بیخوابی خیلی بدتره....

رضا(نابخشوده سابق) یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:57 ق.ظ http://na-bakhshoode./blogfa.com


وصیتـی زیبـا و مانـدگار از آلبـرت انیشتیـن
روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.

آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.

در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.

چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است.

قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد.

خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند.

کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند.

استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.

هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود.

آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند.

اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند.

گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید.

عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید.

اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند ...

سلام
چقدر آموزنده بود این وصیت نامه... واقعا خوندنی و تامل انگیز...
سپاس.

رضا(نابخشوده سابق) دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:14 ق.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com

سلام

بله واقعا" زیباست
خوشحالم که دوست داشتید
فعلا" از هارد و سیستم خبری نیست
امیدوارم فردا درست بشه.

سلام
ممنونم ازتون.
امیدوارم بتونین اطلاعاتش رو ریستور کنین.

رضا(نابخشوده سابق) دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:48 ق.ظ http://na-bakhshoode./blogfa.com

هزینه عشق واقعی

شبی پسر کوچکی یک برگ کاغذ به مادرش داد. او با خط بچگانه نوشته بود:

صورتحساب:

کوتاه کردن چمن باغچه ۵ دلار

مرتب کردن اتاق خوابم ۱ دلار

مراقبت از برادر کوچکم ۳ دلار

بیرون بردن سطل زباله ۲ دلار

نمره ریاضی خوبی که امروز گرفتم ۶ دلار

جمع بدهی شما به من: ۱۷ دلار



مادر که به چشمان منتظر پسر نگاهی کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب او این عبارات را نوشت:



بابت سختی ۹ ماه بارداری که در وجودم رشد کردی، هیچ

بابت شب هایی که بر بالینت نشستم و برایت دعا کردم، هیچ

بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی، هیچ

بابت غذا، نظافت تو و اسباب بازیهایت، هیچ

و اگر تمام اینها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است.

وقتی پسر آنچه را که مادرش نوشته بود خواند، چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد، گفت: مامان دوستت دارم.

آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت: قبلا به طور کامل پرداخت شده!

سلام
واقعا زیبا بود...
ارزش زحمات مادرها هرگز قیمتی نداره... سپاس.

رضا(نابخشوده سابق) چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:44 ب.ظ http://na-bakhshoode.blogfa.com


سریال روح و جن و پری برا ماه رمضون میخواین بسازین،بسازین.... سیروس گرجستانی توش بازی میکنه بکنه.....
ولی دیگه خواهشاً آهنگ پایانی رو ندین مجید اخشابی بخونه!!!

دختره عضو فیس‌بوک شده اون وخت ...
عکساشو بسته
پوکش رو بسته
والش رو بسته
infoش رو بسته
ادش رو بسته
مسیج هم نمیشه بهش داد !!!
خو بدبخت زندانی کردی خودتو؟؟؟!!!
خو مسخره جنبه ش رو نداری برو بشین گوشه ی اتاقت بافتنی بباف

والا به قرآن
یعنی اینقدی که پسرا به موهاشون میرسن
ااگه به یه بوته شلغم رسیده بودن الان هلو می داد

به بعضیا تو زندگی باید گُفت.. من چشم میذارم.. تو فقط گُمشو
.
یه رفیق دارم 170 قدشه حدودای پنجا کیلوئه.هر وخ خیلی گشنش میشه آب دهنشو قورت میده همون واسه سیر شدنش کافیه

بعد از سالها جستجو و نیافتن نیمه ی گم شده به این نتیجه رسیدیم
خدا ما را کامل خلق کرده نیمه میمه نداریم
...
تو انتشارات دانشگاه یه دختره سر فلشش رو گم کرده بود بعد آروم از من پرسید : ببخشید اگه فلش سر نداشته باشه ویروسی می شه
فقط یه ایرانی میتونه بعد از شنیدن صدای پیغامگیرِ تلفن بگه “عِـه رفت رو پیغامگیرشون” و سریعاً تلفن رو قطع کنه

به نظرم یه عده پیدا بشن اسپری و مام نذر کنن دم مترو پخش کنن خیلی بیشتر ثواب می‌کنن تا جوجه‌کباب بدن توی بهش‌زهرا....
همه ی حیوونارُ کردیم تو باغ وحش بقیه شونم پرورش میدیم میخوریم یا با پوستشون لباس درست میکنیم یا برای سرگرمی شکار یا صیدشون میکنیم..و بر این باوریم که ما اهلی ایم و حیوونا وحشی.

سلام
ممنونم از کامنت زیباتون.

رضا(نابخشوده) پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:40 ب.ظ http://na-bakhshoode,blogfa.com


دست در حلقه ی آن زلف دوتا نتوان زد
یک نفر نیست بگوید که چرا نتوان زد

من زدم هیچ نشد! تازه خوشش هم آمد!
پس بگو دست دقیقا به کجا نتوان زد؟

عده‌ای رابطه دارند در این حد با هم
تهمت عشق به این رابطه‌ها نتوان زد

عاشقی درد عجیبی است شبیه سرطان
که مثالش به هوس یا به هوا نتوان زد

شکم سیر نداری سفر عشق نرو
که در این راه پر از حادثه جا نتوان زد

فی المثل من! شده‌ام نوکر کت بسته زن!
رکب انگار بر این بخت و قضا نتوان زد

در ید اوست فقط کنترل تلویزیون
وقت سریال که شد، راز بقا نتوان زد

دست پختش علنا رفته به مادر جانش
آن چنان است که یک لب به غذا نتوان زد

قیمت مهریه چون سر به فلک می‌مالد
زن عزیز است و او را فلذا نتوان زد

نوبت قسط که شد کلیه‌ات را بفروش
دست اما به النگوی طلا نتوان زد

همسرم مثل هیولاست ولی ایشان را
جز "خانم خوشگله" و غیره صدا نتوان زد

از بلایای طبیعی است زن اما نه! نیست!
تهمت بیخود و بیجا به بلا نتوان نتوان زد

سلام
از یه زن بودن پشیمان گشته ایم.......
رحمی کنین...

رضا(نابخشوده) پنج‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:41 ب.ظ http://na-bakhshoode,blogfa.com


سلام

نه تو رو خدا تین فکرو نکن
زن سرچشمه حیات است
از زایندگی میاد
اون فقط یه کامنت طنز بود
انشالله فردا میرم سراغ همجنسهای خودم تا تلافی کرده باشم.

سلام
خواهش میکنم...
سپاس ...
میدونم بزرگوار...
منتظرم.

رضا(نابخشوده) جمعه 23 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ق.ظ http://na-bakhshoode,blogfa.com


سلام بر شما

ممنون از نظر لطفتون
این جملات کوتاه هم مثل همون یک نگاه و یا سکوتی با معنی میمونه
باید دید چقدر میتونه تاثیر داشته باشه
و ما را به فکر کردن وادار کنه.

سلام
دقیقا... موافقم باهاتون...
چقدر بعضی جملات میتونن مفید باشن...

رضا(نابخشوده) جمعه 23 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:59 ق.ظ http://na-bakhshoode,blogfa.com


انواع مرد!!!


مرد مدل هارد دیسک : همه چی یادش می مونه ، تا ابد !

مرد مدل رم (RAM) : از دل برود هر آن که از دیده برفت !

مرد مدل ویندوز: همه می دونن که هیچ کاری رو درست انجام نمی ده ، ولی کسی نمی تونه بدون اون سر کنه!

مرد مدل اکسل : می گن خیلی هنرها داره ولی شما فقط برای چهار نیاز اصلی تون ازش استفاده میکنین !

مرد مدل اسکرین سیور: به هیچ دردی نمی خوره ولی حداقل حوصله آدم باهاش سر نمی ره !

مرد مدل سِروِر (Server) : هر وقت لازمش دارین مشغوله !

مرد مدل مولتی مدیا : کاری می کنه که چیزهای وحشتناک هم خوشگل بشن !

مرد مدل سی دی درایو : هی تندتر و تندتر می شه !

مرد مدل ای میل : از هر د ه تا چیزی که می گه ، هشت تاش بی خوده !

مرد مدل ویروس : به نام «شوور» هم معروفه . وقتی که انتظارش رو ندارین از راه می رسه ، خودش رو نصب می کنه و از همه منابعتون استفاده می کنه . اگر سعی کنین پاکش کنین ، یک چیزی رو از دست می دین ، اگه هم سعی نکنین پاکش کنین ، دار و ندارتون رو از دست می دین !

سلام
نشون دادین که کاملا کامنتتاتون بی غرض بوده...
سپاس.

گفتگو جمعه 23 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:07 ق.ظ http://easa.blogfa.com

دنیا پر از تباهی است؛

نه به خاطر وجود آدم های بد؛

بلکه به خاطر سکوت آدم های خوب ...!

سلام
چه زیبا...
امان از این سکوت...

یه سیب کال جمعه 23 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:31 ب.ظ http://www.1sib.blogsky.com

ایام زمانه از کسی دارد ننگ
کو در غم ایام نشیند دلتنگ


می خور تو در آبگینه با ناله چنگ
زان پیش که آبگینه آید بر سنگ

سلام
اوهوووم... زیبا بود...

کو در غم ایام نشیند دلتنگ...

یه سیب کال جمعه 23 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:34 ب.ظ http://www.1sib.blogsky.com

آپم بیایی هااااااااااا

سلام
بر روی چشام... آمدم...

رضا(نابخشوده) شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:29 ب.ظ http://na-bakhshoode,blogfa.com


چقدر خوب می شد همه با تمام وجود می گفتند ...

دوست دارم با آدمهای خوب دوست باشم
دوست دارم روی هر چیزی که خوبه اسم خوب بگذارم
دوست دارم از راه های خوب به جاهای خوب برسم
دوست دارم مسیرهای خوب را برای شروع انتخاب کنم
دوست دارم با انتخاب خوب به آرامش برسم
دوست دارم با تصمیمات خوب موفقیت های خوب بدست آورم
دوست دارم همیشه در هر کجا که هستم خوب زندگی کنم
دوست دارم به طرف هر چه که خوبه مجذوب بشوم
دوست دارم خوب احساس کنم و احساس خوبی داشته باشم
دوست دارم چشمهام فقط خوبی ها را ببیند
دوست دارم خوبی ها بر زشتی ها غلبه کنند
دوست دارم همه آدم های بدبین، خوشبین بشوند
دوست دارم زمین پر بشه از خوبی ها
دوست دارم آدمها همدیگر را خوب و مهربان صدا کنند
دوست دارم همه آدمها نامهای خوب داشته باشند
دوست دارم عطرهای خوب را استشمام کنم
دوست دارم توی دنیا فقط خبرهای خوب باشه
دوست دارم حرفهای خوب بزنم
دوست دارم برای همه اتفاقهای خوب بیفته
دوست دارم فردی خوب برای همسری خوب باشم
دوست دارم فرزندی خوب برای مادرم باشم
دوست دارم همه به هم حرفهای خوب و قشنگ بزنند
دوست دارم صبح ها خوب و سرحال از خواب بیدار بشم
دوست دارم روح و جسم خوبی داشته باشم
دوست دارم همه دوستهای خوبی برای هم باشند
دوست دارم همه با هم خوب و با احترام برخورد کنند
دوست دارم آدمها در لحظات سخت و تنهایی به یاد هم باشند
دوست دارم همه کارهایم را با یاد خدا آغاز کنم
دوست دارم تجربه های خوب را بیاموزم
دوست دارم تقویم زندگی همه ما سرشار از جشن و شادی بشه
دوست دارم هر شب ستاره ها را تماشا کنم
دوست دارم درخشش نور خورشید را هر روز نظاره کنم
دوست دارم وقتی برف میاد آدم برفی بسازم
دوست دارم زیر بارون خیس بشم و آواز بخونم
دوست دارم همیشه خوب و پاک زندگی کنم
دوست دارم با صدای بلند از خدا تشکر کنم
دوست دارم از شمای دوست بخاطر اینکه اینهمه خوبی تشکر کنم
راستی؛ تا حالا فکر کردید که چه چیزهایی را واقعاً دوست دارید ؟....

سلام
چقــــــــــــــــــدر خوب میشد...
دلم میخواد فکر کنم و حتی خیلیاشو نوشتم ... اما در این ایام کمتر کسی به خودش و دلش فکر میکنه...

مهدی یکشنبه 25 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:16 ق.ظ http://spantman.blogsky.com

می دونی به نظر من بهترین روز آدم روزی که از ظهر شروع بشه
به به چقدر خواب صبح خوبه جون تو
الان داری له له می زنی واسه یک روز تعطیل

شنگین کلک سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:16 ب.ظ http://shang.blogsky.com

درود
و ممنون از لینک دانلود پست بالایی
الان دارم می شنوم
بی خوابی مضرات زیادی داره و البته
زندگیمون را خودمون می سازیم . شاید شک هایی
امواج بزرگی توش بیندازند اما در نهایت سکان کشتی
در دستان ناخداست . موفق باشی ناخدا

از خاک کمتریم شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:07 ق.ظ

زان شبی که وعده کردی روز وصل!....
.
قصه‌تان این است یه زن! به‌گمانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد