بی آشیانه را شوقِ ماندن نیست
سنگ بر زمین انداز
من خود پریده ام...
پ.ن1) پُرِ حرفم ، اما حتی توان توضیح ندارم...
خودمو توی شرایطی به ناگزیر میبینم که احساس بدی بهم میده...
میخوام گُم شم... میخوام نباشم...میخوام بخوابم و دیگه....
حداقل میخوام زمان سریع بگذره.... کم تحمل شدم...
خدا کنه که تا بیچارگی فاصله م زیاد باشه....
باسلام
لطفابه وبلاگ من بیایید و
درامارگیری شرکت کنید
باتشکربسیارکرم وب
دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده......
منم خیلی خسته شده ام البته از این هوای گرم
ببـوسیـدش ...
حتما ً قبـل ِ خواب ببـوسیـدش !...
حتی اگه با هم دعـوای ِ بـدی کرده باشیـد . ببـوسیـدش !
حتی اگه بهتـون گفته باشه از این زنـدگی ِ کوفتـی خسته شـده .. ببـوسیـدش !
حتی اگه برچسـب ِ ” بد اخـلاق ” بهـتون چسبـونده باشه . ببـوسیـدش !
حتی اگه بهتـون گیر ِ بیخـود داده باشه .. ببـوسیـدش !
گفته باشه از لباسـی که شما عاشقشین متنفـره ! .. نفهمیـده باشه شما موهـاتون رو مِش کردین !ببـوسیـدش ..
حتی اگه یـادش میـره جواب سلام ِ شما رو بـده .. ببـوسیـدش !
حتی اگه شما رو رنجـونده و غـرورش نمیذاره دلجـویی کنه .. ببـوسیـدش !
حتی اگه یادش میـره ازتـون تشـکر کنه . ببـوسیـدش !
حتی اگه از عصبانیت داریـد دیوونه می شید .. ببـوسیـدش !
حتی اگه شما رو با مادرش مقایسه می کنه .. ببـوسیـدش !
حتی اگه با دوست هاش تلفنـی یک ساعـت حرف می زنه و شامتـون سـرد شده ..
حتی اگه رو دنـده ی ” نه ” گفتن افتـاده .. ببـوسیـدش !
وقتی شمـا رو وسـط ِ آرایش کردن می بوسه .. وقتی باهاتـون کُشتـی می گیـره و مثل ِ پـَر از رو زمین بلنـدتون می کنه .. !
وقتی تو دلتنگی هاتون داوطلبانه می بردتـون بیـرون و شما رو تو شهـر می گردونه .. ببـوسیـدش !
حتماً قبـل خـواب ببـوسیـدش .. ! شایـد فـردایی نباشـه …
شایـد شما فـردا نباشیـد …
سلام بر شما
احسنت
چه کتاب زیبایی بود شبهای سرای
ممنون که یادم انداختی
حسن این سوالات اینه که خودم هم استفاده زیادی میبرم
ممنون ممنون
سلام
ادم همیشه در شرایطی قرار میگیره که احساس میکنه کم آورده
در اون لحظات خیلی فکرها به سرش میزنه
اما مطمئن باش که شرایط سخت هم تمام میشود و باز هم به آرامش خواهیم رسید.
سلام بر شما
ممنونم از محبتتون
شما بزرگوارید
من در قالب این سوالها خیلی چیزها
از شماها یاد میگیرم
از این بابت هم خوشحالم و هم ممنونتون
به قـــولِ بابام:
دیکتـاتـور اون بچّه ی دو ساله ست که بیست نـفر مجبورند به خاطــر اون کـارتون نگاه کنند
به قـــولِ داییم، اگه خر اعتماد به نفس بعضی ها رو داشت الان سلطان جنگل بود...
به قـــولِ لامارتین شاعر فرانسوی،
تو را دوست دارم بدون آنکه علتش را بدانم. محبتی که علت داشته باشد یا احترام است یا ریا . . .
به قـــولِ مارتین لوتر کینگ،
گرفتن آزادی از مردمی که نمیخواهند برده بمانند,سخت است اما دادن آزادی به مردمی که میخواهند برده بمانند سخت تر است...!
به قـــولِ مایکل اسکوفیلد
همیشه اون تغییری باش که میخوای توی دنیا ببینی.
به قـــولِ خسرو گلسرخی:
بسپاریم بر سنگ مزارمان تاریخ نزنند؛ تا آیندگان ندانند بیعرضگانِ این برهه از تاریخ ما بوده ایم...!
به قـــولِ زنده یادحسین پناهی
تازه میفهمم بازیهای کودکی حکمت داشت
زوووووووو..... تمرین روزهای نفس گیرزندگی بود
به قـــول ارنستو چه گوارا
دستم بوی گل میداد
مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند...
اما هیچ کس فکر نکرد که شاید
...
یک گل کاشته باشم
...!
به قـــولِ پروفسور حسابی:
یکی از دانشجویان پروفسور حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم .
پروفسور جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا، نخواهد موشک هوا کند
به قـــولِ والت ویتمن
زندگی به من آموخت؛
بودن با کسانی که دوستشان دارم، از همه چیز با ارزش تر است.
به قـــولِ ژان پل سارتر:
از همه اندوهگین تر شخصی است که از همه بیشتر می خندد!
به قـــولِ مارک تواین
آنجا که آزادی نیست،
اگر رای دادن چیزی را تغییر میداد،
اجازه نمی دادند که رای بدهید!
به قـــولِ برتراند راسل
مشکل دنیا این است، که احمق ها کاملاً به خود یقین دارند، در حالیکه دانایان، سرشار از شک و تردیدند
سلام دوست من !
نوشته ات خیلی غمگین بود ... دوست ندارم هیچوقت اینجوری باشی
خدا کنه...
لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلوی "شام آخر" دچار مشکل بزرگی شد: می بایست "نیکی" را به شکل عیسی" و "بدی" را به شکل "یهودا" یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدلهای آرمانیاش را پیدا کند.
روزی در یک مراسم همسرایی, تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرحهایی برداشت. سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود ؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود.
کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند. نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند , چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشت. گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند، دستیاران سرپا نگهاش داشتند و در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.
وقتی کارش تمام شد گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید، و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: "من این تابلو را قبلاً دیده ام!" داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟! گدا گفت: سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم , زندگی پر از رویایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی بشوم!
"می توان گفت: نیکی و بدی یک چهره دارند ؛ همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند."
بی مرغ آشیانه چه خالی ست
خالی تر آشیانه مرغی
جفت خود جداست
آه ای کبوتران سپید شکسته بال
اینک به آشیانه دیرین خوش آمدید
اما دلم به غارت رفته ست
با آن کبوتران که پریدند
با آن کبوتران که دریغا
هرگز به خانه بازنگشتند ...
== هیچ وقت خودتو تو اون شرایط ناگزیر قرار نده ناگزیر اسمش روشه فک کردنم نمیخواد...خودتو تو شرایط گریز قرار بده ..اینجوری تا ناگزیر فاصلت خیلی زیاد میشه ...
این نیز بگذرد....
شایعه است/ حال من دلزده بد نیست
حالم از اون چه سرم اومده بد نیست
روزگار لطفی به من نکرده اما
دنیا اونجوری که میگن بده بد نیست...!
در بــرابــر خــدا
از دفتر شعر زنده یاد فروغ فرخزاد
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا
یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه من بینی
این مایه گناه و تباهی را
دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپیده آه رهایش کن
یا خالی از هوی و هوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن
تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من صفای نخستین را
آه ای خدا چگونه ترا گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گویی امید جسم دگر دارم
از دیدگان روشن من بستان
شوق به سوی غیر دویدن را
لطفی کن ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را
عشقی به من بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری به من بده که در او بینم
یک گوشه از صفای سرشت تو
یک شب ز لوح خاطر من بزدای
تصویر عشق و نقش فریبش را
خواهم به انتقام جفاکاری
در عشقش تازه فتح رقیبش را
آه ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستی را
راضی مشو که بنده ناچیزی
عاصی شود بغیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیــــاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا
سلام دوست عزیز سایت خوبی دارید،موفق باشید،
خوشحال میشم بهم سر بزنید و در صورت تمایل با تبادل لینک خبرم کنید...
یه دختر خانمی خواست از خیابون رد بشه من نگه داشتم تا رد شه. بعد از اینکه از جلوی ماشین با هزار قر و قمیش رد شد، برگشته میگه خوب دید زدی !نکبت!!!
توی تهران، کل جدول مندلیف رو با یه نفس میکشی تو ریه!
قدیما بچه رو تو خونه تنها میذاشتی میگفتی: در رو روی کسی باز نکنیا یه وقت دزد میاد، الان میگی: کسی در زد، باز نکنیا یه وقت پلیس میاد!
یارو تو شبکه ۳ طوری از مرگ و عوالم قبل و بعدش حرف میزنه انگاره تورلیدر بوده!
طرف یه بسته خرمای خشکیده میگیره جلوت ،یه دونه ور میداری، اما تا به صدق ا... العلی العظیم سوره فاتحه نرسی چشم از تو چشمت ور نمیداره! آخه مگه من گفتم خیرات کن؟
میدون کاج گشت ارشاد وایساده بود، به دختره میگم خانم حواست باشه جلوتر گشت ارشاد وایساده! دختره میگه ئه! دارن گیر میدن؟؟میگم نـه! وایسادن دختر شایسته ایران رو انتخاب کنن
از بس خواهرم با حسرت میگفت خوش به حال دوستم سهمیه شهید داره... بابام گفت بابا کجا برای لبنان اسم مینویسن
زنگ زدم وزارت علوم و تحقیقات یه چی بپرسم، یارو میگه همممش رو صفحه فیسبوکمون هست! میگم فیلتره که!! میگه اون دیگه به ما ربطی نداره