دنیای این روزای من...

مهمون حرفای دلم هستی ... واقعیت درونم رو اینجا مینویسم...برای عبور از اون کاملا آزادی... خوش اومدی رفیق.

دنیای این روزای من...

مهمون حرفای دلم هستی ... واقعیت درونم رو اینجا مینویسم...برای عبور از اون کاملا آزادی... خوش اومدی رفیق.

بی آشیانه م



بی آشیانه را شوقِ ماندن نیست

سنگ بر زمین انداز

من خود پریده ام...


پ.ن1) پُرِ حرفم ، اما حتی توان توضیح ندارم...

خودمو توی شرایطی به ناگزیر میبینم که احساس بدی بهم میده...

میخوام گُم شم... میخوام نباشم...میخوام بخوابم و دیگه....

حداقل میخوام زمان سریع بگذره.... کم تحمل شدم...

خدا کنه که تا بیچارگی فاصله م زیاد باشه....

نظرات 17 + ارسال نظر
فرشته شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:33 ق.ظ http://esfahanman.mihanblog.com/

باسلام
لطفابه وبلاگ من بیایید و
درامارگیری شرکت کنید

باتشکربسیارکرم وب

[ بدون نام ] شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:31 ب.ظ

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده......

باشماق شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:31 ب.ظ

منم خیلی خسته شده ام البته از این هوای گرم

رضا(نابخشوده) شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:44 ب.ظ http://na-bakhshoode,blogfa.com




ببـوسیـدش ...


حتما ً قبـل ِ خواب ببـوسیـدش !...

حتی اگه با هم دعـوای ِ بـدی کرده باشیـد . ببـوسیـدش !

حتی اگه بهتـون گفته باشه از این زنـدگی ِ کوفتـی خسته شـده .. ببـوسیـدش !

حتی اگه برچسـب ِ ” بد اخـلاق ” بهـتون چسبـونده باشه . ببـوسیـدش !

حتی اگه بهتـون گیر ِ بیخـود داده باشه .. ببـوسیـدش !

گفته باشه از لباسـی که شما عاشقشین متنفـره ! .. نفهمیـده باشه شما موهـاتون رو مِش کردین !ببـوسیـدش ..

حتی اگه یـادش میـره جواب سلام ِ شما رو بـده .. ببـوسیـدش !

حتی اگه شما رو رنجـونده و غـرورش نمیذاره دلجـویی کنه .. ببـوسیـدش !

حتی اگه یادش میـره ازتـون تشـکر کنه . ببـوسیـدش !

حتی اگه از عصبانیت داریـد دیوونه می شید .. ببـوسیـدش !

حتی اگه شما رو با مادرش مقایسه می کنه .. ببـوسیـدش !

حتی اگه با دوست هاش تلفنـی یک ساعـت حرف می زنه و شامتـون سـرد شده ..

حتی اگه رو دنـده ی ” نه ” گفتن افتـاده .. ببـوسیـدش !

وقتی شمـا رو وسـط ِ آرایش کردن می بوسه .. وقتی باهاتـون کُشتـی می گیـره و مثل ِ پـَر از رو زمین بلنـدتون می کنه .. !
وقتی تو دلتنگی هاتون داوطلبانه می بردتـون بیـرون و شما رو تو شهـر می گردونه .. ببـوسیـدش !


حتماً قبـل خـواب ببـوسیـدش .. ! شایـد فـردایی نباشـه …

شایـد شما فـردا نباشیـد …

رضا(نابخشوده) شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:06 ب.ظ http://na-bakhshoode,blogfa.com

سلام بر شما

احسنت
چه کتاب زیبایی بود شبهای سرای
ممنون که یادم انداختی
حسن این سوالات اینه که خودم هم استفاده زیادی میبرم
ممنون ممنون

رضا(نابخشوده) شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:07 ب.ظ http://na-bakhshoode,blogfa.com

سلام

ادم همیشه در شرایطی قرار میگیره که احساس میکنه کم آورده
در اون لحظات خیلی فکرها به سرش میزنه
اما مطمئن باش که شرایط سخت هم تمام میشود و باز هم به آرامش خواهیم رسید.

رضا(نابخشوده) شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:52 ب.ظ http://na-bakhshoode,blogfa.com

سلام بر شما

ممنونم از محبتتون
شما بزرگوارید
من در قالب این سوالها خیلی چیزها
از شماها یاد میگیرم
از این بابت هم خوشحالم و هم ممنونتون

رضا(نابخشوده) یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:46 ق.ظ http://na-bakhshoode,blogfa.com





به قـــولِ بابام:
دیکتـاتـور اون بچّه ی دو ساله ست که بیست نـفر مجبورند به خاطــر اون کـارتون نگاه کنند

به قـــولِ داییم، اگه خر اعتماد به نفس بعضی ها رو داشت الان سلطان جنگل بود...

به قـــولِ لامارتین شاعر فرانسوی،
تو را دوست دارم بدون آنکه علتش را بدانم. محبتی که علت داشته باشد یا احترام است یا ریا . . .

به قـــولِ مارتین لوتر کینگ،
گرفتن آزادی از مردمی که نمیخواهند برده بمانند,سخت است اما دادن آزادی به مردمی که میخواهند برده بمانند سخت تر است...!

به قـــولِ مایکل اسکوفیلد
همیشه اون تغییری باش که میخوای توی دنیا ببینی.

به قـــولِ خسرو گلسرخی:
بسپاریم بر سنگ مزارمان تاریخ نزنند؛ تا آیندگان ندانند بیعرضگانِ این برهه از تاریخ ما بوده ایم...!

به قـــولِ زنده یادحسین پناهی
تازه می‌فهمم بازی‌های کودکی حکمت داشت
زوووووووو..... تمرین روزهای نفس گیرزندگی بود


به قـــول ارنستو چه گوارا
دستم بوی گل میداد
مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند...
اما هیچ کس فکر نکرد که شاید
...
یک گل کاشته باشم
...!

به قـــولِ پروفسور حسابی:
یکی از دانشجویان پروفسور حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم .
پروفسور جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا، نخواهد موشک هوا کند

به قـــولِ والت ویتمن
زندگی به من آموخت؛
بودن با کسانی که دوستشان دارم، از همه چیز با ارزش تر است.

به قـــولِ ژان پل سارتر:
از همه اندوهگین تر شخصی است که از همه بیشتر می خندد!

به قـــولِ مارک تواین
آنجا که آزادی نیست،
اگر رای دادن چیزی را تغییر می‌داد،
اجازه نمی دادند که رای بدهید!

به قـــولِ برتراند راسل
مشکل دنیا این است، که احمق ها کاملاً به خود یقین دارند، در حالیکه دانایان، سرشار از شک و تردیدند

[ بدون نام ] یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:20 ق.ظ http://www.facebook.com/hava.zt?ref=tn_tnmn#!/hava.zt

من یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:36 ق.ظ http://my4divari.blogsky.com

سلام دوست من !
نوشته ات خیلی غمگین بود ... دوست ندارم هیچوقت اینجوری باشی

از خاک کمتریم یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:54 ب.ظ

خدا کنه...

رضا(نابخشوده) دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:27 ق.ظ http://na-bakhshoode,blogfa.com


لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلوی "شام آخر" دچار مشکل بزرگی شد: می بایست "نیکی" را به شکل عیسی" و "بدی" را به شکل "یهودا" یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل‌های آرمانی‌اش را پیدا کند.
روزی در یک مراسم همسرایی, تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح‌هایی برداشت. سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود ؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود.
کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند. نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند , چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشت. گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند، دستیاران سرپا نگه‌اش داشتند و در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.
وقتی کارش تمام شد گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید، و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: "من این تابلو را قبلاً دیده ام!" داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟! گدا گفت: سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم , زندگی پر از رویایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی بشوم!
"می توان گفت: نیکی و بدی یک چهره دارند ؛ همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند."

یه سیب کال دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:51 ق.ظ http://www.1sib.blogsky.com

بی مرغ آشیانه چه خالی ست
خالی تر آشیانه مرغی
جفت خود جداست
آه ای کبوتران سپید شکسته بال
اینک به آشیانه دیرین خوش آمدید
اما دلم به غارت رفته ست
با آن کبوتران که پریدند
با آن کبوتران که دریغا
هرگز به خانه بازنگشتند ...

== هیچ وقت خودتو تو اون شرایط ناگزیر قرار نده ناگزیر اسمش روشه فک کردنم نمیخواد...خودتو تو شرایط گریز قرار بده ..اینجوری تا ناگزیر فاصلت خیلی زیاد میشه ...

این نیز بگذرد....

ناجی دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:43 ب.ظ http://www.3seeb.blogfa.com

شایعه است/ حال من دلزده بد نیست
حالم از اون چه سرم اومده بد نیست
روزگار لطفی به من نکرده اما
دنیا اونجوری که میگن بده بد نیست...!

رضا(نابخشوده) سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:28 ق.ظ http://na-bakhshoode,blogfa.com


در بــرابــر خــدا

از دفتر شعر زنده یاد فروغ فرخزاد



از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا

یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه من بینی
این مایه گناه و تباهی را

دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپیده آه رهایش کن
یا خالی از هوی و هوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن

تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من صفای نخستین را

آه ای خدا چگونه ترا گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گویی امید جسم دگر دارم

از دیدگان روشن من بستان
شوق به سوی غیر دویدن را
لطفی کن ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را

عشقی به من بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری به من بده که در او بینم
یک گوشه از صفای سرشت تو

یک شب ز لوح خاطر من بزدای
تصویر عشق و نقش فریبش را
خواهم به انتقام جفاکاری
در عشقش تازه فتح رقیبش را

آه ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستی را

راضی مشو که بنده ناچیزی
عاصی شود بغیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد

از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیــــاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا

آسمانی سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:53 ب.ظ http://asemanii2012.blogfa.com/

سلام دوست عزیز سایت خوبی دارید،موفق باشید،
خوشحال میشم بهم سر بزنید و در صورت تمایل با تبادل لینک خبرم کنید...

رضا(نابخشوده) چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:28 ق.ظ http://na-bakhshoode,blogfa.com






یه دختر خانمی خواست از خیابون رد بشه من نگه داشتم تا رد شه. بعد از اینکه از جلوی ماشین با هزار قر و قمیش رد شد، برگشته میگه خوب دید زدی !نکبت!!!

توی تهران، کل جدول مندلیف رو با یه نفس میکشی تو ریه!

قدیما بچه رو تو خونه تنها میذاشتی میگفتی: در رو روی کسی باز نکنیا یه وقت دزد میاد، الان میگی: کسی در زد، باز نکنیا یه وقت پلیس میاد!

یارو تو شبکه ۳ طوری از مرگ و عوالم قبل و بعدش حرف میزنه انگاره تورلیدر بوده!

طرف یه بسته خرمای خشکیده میگیره جلوت ،یه دونه ور میداری، اما تا به صدق ا... العلی العظیم سوره فاتحه نرسی چشم از تو چشمت ور نمیداره! آخه مگه من گفتم خیرات کن؟

میدون کاج گشت ارشاد وایساده بود، به دختره میگم خانم حواست باشه جلوتر گشت ارشاد وایساده! دختره میگه ئه! دارن گیر میدن؟؟میگم نـه! وایسادن دختر شایسته ایران رو انتخاب ‌کنن

از بس خواهرم با حسرت می‌گفت خوش به حال دوستم سهمیه شهید داره... بابام گفت بابا کجا برای لبنان اسم مینویسن

زنگ زدم وزارت علوم و تحقیقات یه چی بپرسم، یارو میگه همممش رو صفحه فیسبوکمون هست! میگم فیلتره که!! میگه اون دیگه به ما ربطی نداره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد