دنیای این روزای من...

مهمون حرفای دلم هستی ... واقعیت درونم رو اینجا مینویسم...برای عبور از اون کاملا آزادی... خوش اومدی رفیق.

دنیای این روزای من...

مهمون حرفای دلم هستی ... واقعیت درونم رو اینجا مینویسم...برای عبور از اون کاملا آزادی... خوش اومدی رفیق.

واست بیتابم و بیخوابم... میدونی دلتنگم!



عقربه های ساعت، پنج و نیم صبح رو نشون میده. هیچ صدایی نمیاد،

به جز صدای پر سر و صدای سکوت...

اگه زندگی ام مثل آدمیزاد بود، باید با یک خواب خوب، خستگی رو از تنم بیرون

کرده و تا ساعتی دیگه برای شروع روزی تازه، آماده می شدم.

برای شروع روزی تازه، آماده میشم...

اما تا دقایقی دیگه، خواب به چشمام میاد و روشن شدن هوا، چه عذابی رو با

خودش به همراه میاره.

" آی شب زنده دارها! آی بیخوابها !

فقط شما می دونید چی میگم و چه می کشم".


فردایی که تویی.......


این عاشقانه ی زنی ست که تمام دلتنگی ها و نبودن ها را تاب می آورد؛


با این امید:


شاید فردا...روز دیگری باشد...


وگرنه به من بگو ، چگونه تاب آورم


این جهان تنگ را؟...